چرا باید به صدای بلند بخوانیم (تکه‌‌‌‌‌ی دیگری از کتابی درباره‌‌‌‌‌ی کتاب)

14

نویسنده: سرگی له وو مترجم: پرویز شهریاری

واقعاً چرا؟ حرکت لب‌‌‌‌‌ها، باقی‌‌‌‌‌مانده‌‌‌‌‌ی خواندن به صدای بلند و نشانه‌‌‌‌‌ای از بی‌تجربگی در مطالعه است و اگر چنین است به چه مناسبت کسی که خیلی خوب می‌‌‌‌‌تواند پیش خودش مطالعه کند، به صدای بلند می‌‌‌‌‌خواند؟ این، کندترین روش مطالعه است: با صدای بلند می‌‌‌‌‌توان در هر ساعت بیست‌‌‌‌‌وپنج و حداکثر سی صفحه خواند. به نظر می‌‌‌‌‌رسد که در روزگار ما، سرعت‌‌‌‌‌های زیاد دارد از مد می‌‌‌‌‌افتد. با همه‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌ها، پرسش «چرا باید به صدای بلند بخوانیم؟»، به پرسش دیگری شباهت دارد: «چرا باید پیاده‌‌‌‌‌روی کنیم؟» شما برای سفر آماده می‌‌‌‌‌شوید. حداکثر سرعت، همیشه بهترین سرعت برای مسافرت شما نیست. اگر کار فوری داشته باشید، بلیط هواپیما یا قطار سریع‌‌‌‌‌السیر را تهیه می‌‌‌‌‌کنید. ولی اگر عجله‌‌‌‌‌ای نداشته باشید و بخواهید از مسافرت خود و از منظره‌‌‌‌‌های بین راه لذت ببرید، بلیط اتوبوس یا قطار عادی تهیه می‌‌‌‌‌کنید.

برای من پیش آمده است که مسیرهای طولانی را پرواز کرده‌‌‌‌‌ام. تنها چیزی که از این پروازها در خاطرم مانده است، سالن‌‌‌‌‌های هواپیما و ابرهای سفید آسمان آبی (و یا تیره) است و دیگر هیچ و تازه همه‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌ها هم در همه‌‌‌‌‌ی مسافرت‌‌‌‌‌ها کاملاً شبیه یکدیگر بودند، ولی صدکیلومتری را که با دوستانم به وسیله‌‌‌‌‌ی قایق سفر کردیم و یا مسیرهایی را که با پای پیاده رفته‌‌‌‌‌ام تا امروز و با همه‌‌‌‌‌ی جزئیات به یاد دارم. مطالعه‌‌‌‌‌ هم به همین ترتیب است.

کتاب خوبی را بردارید و به جای این‌‌‌‌‌که آن را آرام و پیش خود مطالعه کنید با صدای بلند شروع به خواندن کنید. شتاب نکنید. هر واژه، وزن خاصی پیدا می‌‌‌‌‌کند و هر جزء آن به خوبی در قلب و روح شما جای می‌‌‌‌‌گیرد. وقتی که با صدای بلند می‌‌‌‌‌خوانید، هم حافظه‌‌‌‌‌ی بصری و هم حافظه‌‌‌‌‌ی سمعی شما، هر دو کار می‌‌‌‌‌کنند و وقتی که این دو با هم کار کنند، معجزه به وجود می‌‌‌‌‌آید.

وقتی که با صدای بلند می‌‌‌‌‌خوانید، در صدای کتاب، متوجه خیلی چیزها می‌‌‌‌‌شوید و تنفس و آهنگ جمله‌‌‌‌‌ها را برایتان محسوس می‌‌‌‌‌کند: جایی را که باید مکث کنید، حالتی را که باید در پایان جمله به صدای خود بدهید، تغییر لحنی که از آرامش تا شادی به خود می‌گیرد، همراهی که با هیجان و اضطراب یا تفکر و اندوه می‌‌‌‌‌کنید، این‌‌‌‌‌ها همان چیزهای باارزشی است که ضمن خواندن کتاب به آن‌‌‌‌‌ها نیاز دارید.

7-10-2014 11-56-07 PM

خواندن با صدای بلند، برای کتاب هم آزمایش خوبی است. شما نمی‌‌‌‌‌توانید کتابی را که تهی باشد و بد نوشته شده باشد، با صدای بلند به خوبی بخوانید. در چنین موردی، ضعف کتاب به صورتی تحمل‌‌‌‌‌ناپذیر آشکار می‌‌‌‌‌شود.

بسیاری از نویسندگان و نه‌‌‌‌‌تنها نویسندگان در خاطرات خود از سنت خواندن کتاب در جمع خانواده و با صدای بلند یاد می‌‌‌‌‌کنند. سنتی که آن روزها، قسمتی از وقت افراد خانواده را به خود اختصاص می‌‌‌‌‌دهد و امروز تقریباً فراموش شده است. در ساعت فراغت و معمولاً عصرها همه‌‌‌‌‌ی افراد خانواده دور یک میز جمع می‌‌‌‌‌شدند و یکی از آن‌‌‌‌‌ها مطلبی را با صدای بلند می‌‌‌‌‌خواند.

آلکساندر تریفونوویچ تواردوسکی، شاعر مشهور، در برابر این پرسش که چگونه با نکراسوف آشنا شده است، می‌‌‌‌‌نویسد:

«من نکراسوف را در تمامی زندگی و از کودکی می‌‌‌‌‌شناختم و دوست داشتم. پدرم (در روستای خود) نه‌‌‌‌‌تنها باسواد، بلکه فاضل و بامعلومات بود، او جلد اول کتاب نکراسوف را خریده بود (نمی‌‌‌‌‌دانم کدام چاپش را) و این کتاب در خانواد‌‌‌‌‌ی ما در کنار کتاب مقدس بود. عصر که می‌‌‌‌‌شد، پدرم کتاب را می‌‌‌‌‌گشود و شمرده و با صدای بلند آغاز به خواندن می‌‌‌‌‌کرد و همه‌‌‌‌‌ی ما بچه‌‌‌‌‌ها، مادر و گاهی هم بعضی از همسایه‌‌‌‌‌ها گوش می‌‌‌‌‌کردیم.»

سنتی که تواردوکسی از آن یاد می‌‌‌‌‌کند، سنت عمومی بود و چه در روستاها و چه در شهرها، دوست‌‌‌‌‌داران زیادی داشت. من یک بار از رادیو، درباره‌‌‌‌‌ی این نوع کتاب‌‌‌‌‌خواندن خانوادگی و درباره‌‌‌‌‌ی شوق و نشاطی که از این راه نصیب همه می‌‌‌‌‌شود و بهره‌‌‌‌‌ی فراوانی که از آن به دست می‌‌‌‌‌آید، صحبت می‌‌‌‌‌کردم. بلافاصله افرادی که در آن‌‌‌‌‌جا بودند، واکنش نشان دادند. آن‌‌‌‌‌ها که مسن‌‌‌‌‌تر بودند عصرهایی در گذشتهای دور را به یاد می‌‌‌‌‌آوردند که در شهری کوچک و یا روستایی دورافتاده، پدر، مادر و یا پدربزرگ، زیر نور چراغ نفتی برای بچه‌ها کتاب می‌‌‌‌‌خواند. خیلی از جوان‌‌‌‌‌ها هم برای من نامه نوشتند. آن‌‌‌‌‌ها از خاطره‌‌‌‌‌های خود نوشته بودند که چگونه وقتی که گاهی معلم آن‌‌‌‌‌ها در مدرسه و یا پرستار آن‌‌‌‌‌ها در بیمارستان، کتابی را با صدای بلند برای آن‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌خواند، خوشحال می‌‌‌‌‌شدند و یا در این باره که چقدر دوست دارند چیزی را با صدای بلند بخوانند و همه‌‌‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌هایی که برای من نامه نوشتند، از ساعت‌‌‌‌‌هایی که توانسته‌‌‌‌‌اند چیزی را دسته‌‌‌‌‌جمعی بخوانند، به عنوان باارزش‌‌‌‌‌ترین ساعت‌‌‌‌‌های زندگی خود یاد کرده بودند.

خوب، این مربوط به گذشته است! ولی حالا چه، وقتی که در هر خانه‌‌‌‌‌ای یک رادیو و یک تلویزیون وجود دارد؟ ولی سخنی که حتی از زبان بهترین هنرپیشه‌‌‌‌‌ها به گوش می‌‌‌‌‌رسد یا سخنی که خیلی بی‌‌‌‌‌پیرایه از لبان پدر، مادر، خواهر یا برادر در جمع خانواده جاری می‌شود، چه در حالتی که می‌‌‌‌‌شنویم و چه در حالتی که می‌‌‌‌‌خوانیم، بسیار تفاوت دارد. خواندن کتاب با صدای بلند و در جمع خانواده، همه را به هم نزدیک می‌‌‌‌‌کند. وقتی که همه‌ی افراد خانواده در ساعت‌‌‌‌‌های فراغت عصر، کتابی را با هم بخوانند، طبعاً و خودبه‌‌‌‌‌خود، نوعی تبادل فکر بین آن‌‌‌‌‌ها انجام می‌‌‌‌‌گیرد. اگر کتاب بزرگ باشد و خواندن آن مدتی طول بکشد، آن‌‌‌‌‌وقت این کتاب به صورت یک دوست خانواده درمی‌‌‌‌‌آید و قهرمان آن، همراه با خانواده و در میان آن‌‌‌‌‌ها، زندگی می‌‌‌‌‌کند، من وقتی که به قفسه‌‌‌‌‌ی کتاب‌‌‌‌‌های خودم نگاه می-کنم، می‌‌‌‌‌توانم در ذهن خود، آن‌‌‌‌‌ها را به گروه‌‌‌‌‌های مختلف تقسیم کنم: کتاب‌‌‌‌‌های راهنما، کتاب‌‌‌‌‌های درسی، آثار کلاسیک، کتاب‌‌‌‌‌های نویسندگان معاصر و از این قبیل؛ ولی من می-توانم ضمناً کتاب‌‌‌‌‌هایی را که هم می‌‌‌‌‌توان با صدای بلند و در جمع خواند، با هم در یک قفسه و در یک ردیف قرار دهم. من این کتاب‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌شناسم و چون دیگر کتاب‌‌‌‌‌ها، دوستشان دارم.

7-10-2014 11-57-17 PM

می‌‌‌‌‌پرسند: چطور می‌‌‌‌‌شود وقتی را انتخاب کرد که دست‌‌‌‌‌کم بعضی از افراد خانواده بتوانند با هم جمع شوند؟ چنین وقتی پیدا نمی‌‌‌‌‌شود. ولی من می‌‌‌‌‌گویم، مگر کم بوده است ساعت‌‌‌‌‌هایی که تمامی افراد خانواده، جلو تلویزیون نشسته باشند؟ و مگر حتی وقتی که تلویزیون هم چیز دیدنی ندارد، چنین وضعی پیش نیامده است؟

صفحه‌‌‌‌‌ی کتاب چنان پرده‌‌‌‌‌ی زیبا و بزرگی است که حتی بهترین تلویزیون‌‌‌‌‌ها هم به پای آن نمی‌‌‌‌‌رسد.

به شما توصیه می‌‌‌‌‌کنم، از شما خواهش می‌‌‌‌‌کنم که آزمایش کنید! خواندن کتاب را در جمع خانواده و با صدای بلند آزمایش کنید! بگذارید این سنت باقی بماند و نسل‌‌‌‌‌های متوالی را، در پیوند معنوی عمیقی به هم نزدیک کند. در مطالعه‌‌‌‌‌ی دسته‌‌‌‌‌جمعی کتاب، نیرویی نهفته است که همیشه با خوشحالی و هیجان، در یاد نسل‌‌‌‌‌های متوالی باقی می‌‌‌‌‌ماند.

وقتی کتابی به وسیله‌‌‌‌‌ی یکی از افراد خانواده، با صدای بلند خوانده می‌‌‌‌‌شود، آن‌‌‌‌‌چه در صفحه‌‌‌‌‌های کتاب اتفاق می‌‌‌‌‌افتد، در چهره‌‌‌‌‌ی یکایک آن‌‌‌‌‌هایی که گوش می‌‌‌‌‌دهند، منعکس می‌‌‌‌‌شود، همه‌‌‌‌‌ی احساس‌‌‌‌‌ها نیرو می‌‌‌‌‌گیرد و اگر کسی باشد که این کتاب را قبلاً خوانده باشد، حال که آن را با نزدیکان خود می‌‌‌‌‌خواند احساس خود را در چهره‌‌‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌ها هم می‌‌‌‌‌بیند و آن‌‌‌‌‌چه را که در درون خود داشته است، به دیگران هم هدیه می‌‌‌‌‌کند. باز هم توصیه می‌‌‌‌‌کنم که آزمایش کنید و من اطمینان دارم که از این بابت پشیمان نمی‌‌‌‌‌شوید.

7-10-2014 11-55-40 PM

از زمان نوشته شدن و ترجمه متنی که در زیر می‌خوانید سال‌های زیادی گذشته است. ولی وقتی که متن را نخستین بار خواندم، با خودم گفتم خدای من، ما در این سال‌ها با خود چه کرده‌ایم، آیا واقعا پدرها و مادرها در این روزها چنان که در متن به آن به صورت ضمنی اشاره شده است، اینقدر به کودکان خود نزدیک هستند؟ آیا گوشی‌های هوشمند و تبلت‌ها می‌گذارند که به جز صفحه نمایش آنها دقایقی را با هم سر کنیم؟

در مورد کتاب که اوضاع وخیم‌تر است، این روزها کمتر کسی را می‌توانید پیدا کنید که به صورت منظم کتاب بخواند، بلند خواندن کتاب پیشکش.

اما ما نمی‌توانیم دست از رؤیاپردازی برداریم و دنیایی را تصور کنیم که باز هم برای بلند کتاب خواندن برای محبوب‌‌ترین‌هایمان، وقت داشته باشیم.

 


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

رهبران شرکت‌ها و کشورها در قالب افراد بی‌خانمان- چه کسی می‌داند اگر جبر جغرافیایی و اکوسیستم نبود،…

اگر پدر زیستی استیو جابز او را در یک سناریویی تخیلی به سوریه می‌برد، استیو جابز چه سرنوشتی پیدا می‌کرد؟ یک کارمند؟ یک مدیر رده میانی؟ یکی از انبوه کشته‌های جنگ داخلی این کشور؟بدیهی است که اکوسیستم مناسب و شرایط اقتصادی و یک آبشار…

با این تصاویر کارت پستال خیلی قدیمی در دهه ۱۹۰۰ آمریکایی‌ها، تصور خود از ۱۰۰ سال بعد را نشان داده…

مجموعه‌ای جذاب از کارت پستال‌های عجیب و غریب و در عین حال جذاب از استیون آر. شوک، دیدگاه‌هایی را ارائه می‌دهد که در دهه ۱۹۰۰ تصور شده است و نشان می‌دهند که چگونه شهر‌ها، شهرک‌ها و دهکده‌ها در سراسر ایالات متحده ممکن است طی ۱۰۰ سال آینده…

داستان تکامل اتاق خواب‌ها از دوران انسان‌های اولیه تا اتاق‌ خواب‌های هوشمند + گالری عکس

تکامل اتاق خواب‌ها تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله تغییرات فرهنگی، فناوری و اجتماعی قرار گرفته است. با گذشت زمان، اتاق خواب‌ها از فضا‌های خواب ساده به پناهگاه‌ها و آسایشگاه‌های چند منظوره و شخصی تبدیل شده‌اند.مروزی کوتاه بر تکامل آنها:…

توهم کوتارد: آنهایی که تصور می‌کنند مدتهاست مرده‌اند!

«می‌اندیشم پس هستم»  Cogito, ergo sum با این حال همه کسانی که می‌اندیشند با این باور دکارت موافق نیستند.محتوای تفکر برخی از افراد مبتلا به یک اختلال عصبی روانپزشکی نادر، معروف به سندرم کوتارد، به جای اینکه به حس بودن منجر شود، به احساس…

Fotomat: یادآوری غرفه‌های پردازش عکس دهه 1980 آمریکا که با خودرو از کنار آنها می‌گذشتند و فیلم‌…

در دوران قبل از عکاسی دیجیتال و آپلود آسان عکس‌ها (در این دومی شک دارم که فعلا در ایران ساده باشد!)، یک راه حل جذاب و نوآورانه برای ظاهر کردن فیلم‌های آنالوگ وجود داشت:  Fotomat.در طول دهه 1980، این غرفه‌های پردازش عکس در سراسر آمریکا،…

عکس‌های ساده‌ای که به خاطر پرسپکتیو و زاویه دید، گیج‌کننده و تفکربرانگیز شده‌اند!

زاویه دید خیلی مهم است. این موضوع در زندگی هم صادق است. ما گاهی عادت نگاه کردن از یک زاویه دید خاص و گسترده نکردن نگاه خود را پیدا می‌کنیم و در نتیجه برداشت خیلی عجیبی از چیزهای ساده می‌کنیم. این طوری می‌شود که کارهایمان اشتباه از آب…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / نهال بادام / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /Hannover messe 2024 /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /جارو استخری /میکروبلیدینگ / اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
14 نظرات
  1. siamak gol می گوید

    من معمولا کتابامو با صدای بلند میخونم اما بدبختی اینه که گلوم مشکل پیدا میکنه!!!

  2. علیرضا می گوید

    یاد قصه گفتن های پدرم و داستان های کهن مادرم زیر کرسی در زمستانهای سرد و طولانی افتادم و چه راه دلچسبی یافتم برای گذراندن اوقات خوب با دخترم.

  3. شهاب الدین می گوید

    من تقریباً همیشه کتاب رو با نگاه چشم می‌خونم. بدون اینکه حتی تو دلم بخونم. اما مدّتهاست متوجّه شدم میزان یادگیری‌ام کم شده. وقتی کلمات را تو دلم ادا می‌کردم بهتر ذهنم مطالب را حلّاجی می‌کرد و وقتی که آن‌ها را زیر لب زمزمه می‌کردم و زبانم تحرّکی هرچند اندک داشت، عمق یادگیری به مراتب بیشتر هم می‌شد. امّا راستش جرأت بلند خواندن کتاب را ندارم. مطلب خوبی نوشتید. مرسی.

  4. محمد می گوید

    یادمه سالهای نه چندان دور فاجعه ای به نام تند خوانی اومده بود…
    توی آموزشهای اون نکات مثبتی وجود داشت که باعث تمرکز بیشتر می شد مثل گذاشتن انگشت زیر کلمات
    اما اکثر آموزشهای از این دست باعث فهم و درک پایین و از همه مهمتر لذت نبردن از مطالعه می شد.
    اینطور میشد که با افرادی مواجه می شدی که ادعا می کردن ده ها کتاب خوندن اما اگه حتی یک کتاب روی اونها تأثیر میداشت نمی بایست چیزی باشند که الآن هستند!!
    خودم این آموزشها رو دیدم اما الآن فقط روی تمرکز تکیه دارم.
    ضمن اینکه بعضی ها هستند که حافظه شنیداریشون خوبه. پس با صدای بلند خوند تأثیر زیادی روی مغزشون میذاره.

    1. احسان می گوید

      سلام محمد

      تندخوانی به تمرکز کمک میکنه ولی باید سرعت خواندن را متعادل کرد نه اینقدر کند که بری تو هپروت و نه اینقدر تند که چیزی متوجه نشی!

  5. امید می گوید

    خیلی جالب و مفید بود
    ممنون

  6. یوسف تاریخانی می گوید

    کتابها موجودات عجیبی هستند بله موجود برای اینکه آنها توسط نویسنده گانشون وجود پیدا می کنند.
    با صدای بلند کتاب خواندن همیشه خوب نیست برای اینکه گاهی برعکس تمرکز حواس را از معنای کلمات به طریقه ادای و میزان صدای کلمات منتقل می کنه
    اما با صدای بلند کتاب خواندن لذت عجیبی دارد مخصوصاً اگر کتابی باشد که قبلاً آن را خوانده اید که دیگر کمتر حواس تان پرت می شود و وقتی صدای خودتان و یا دیگری را می شنوید کلمات انگار معانی جدیدی پیدا می کنند ، کلمات دارای احساس متفاوتی می شوند که شما آنها را با عضو دیگرتان یعنی گوش تان حس می کنید و این لذت بخش خواهد بود
    اما با دیگران کتاب خواندن حس متفاوت و با ارزشی دارد یک کتاب همه آن جمع را به هم نزدیک می کند و خصوصیات دیگری به کتاب می دهد اینکه دوستانتان و یا خانواده اتان متصل به شما می شوند حس بینظیری است که کمتر کار دیگری می تواند این حس را به وجود بیاورد.

  7. mina می گوید

    متن بسیار عالی بود .. نویسنده نکته سنجی که ما رو یاد روزهای شیرینی میاندازه که شاید به راحتی ازکنارشون گذشتیم و تکرارش نکردیم خواندن کتاب با صدای بلند در بین جمع ..
    ممنون از این انتخاب

  8. علی شیری می گوید

    از انتخاب چنین متن هایی و به اشتراک گذاشتن آن‌ها بی نهایت سپاسگزارم.

  9. ایلا می گوید

    آدم حتی با دیدن عکسایی که گذاشتین هم انرژی میگیره چه برسه به این که بخوای عملیش کنی تا حالا همچین چیزی به ذهنم خطور نکرده بود واقعا ممنون بابت این مقاله عالی ایده بسیار جالبی بود

  10. آترین می گوید

    من همیشه باصدای بلند(برای تقویت بیان و تلفظ درست کلمات) کتاب میخونم. و همیشه خانواده که طبق معمول تویه اتاق نشیمن نشستن و سریال های مضخرف ترکی رو نگاه میکنن صداشون درمیاد.
    مطلب مفیدی بود و خیلی برام آموزنده بود.
    لطفا مطلبی هم برای کتابخوان کردن افراد بزارید. چون تویه خانواده من تنها سرگرمی خانواده جعبه جادویی هست و کتاب خوانی و بازی های هوشی مثله شطرنج رو به کلی گذاشتن کنار. مغزشون پر شده از کلی چرت و پرت که کانال های جم و نکس برای پول پخش میکنن. حتی حوصله خوندن یه متن دوسطری رو هم ندارن. به نظر من این یه مرض و جهل مدرن هست که باید یه فکر درست حسابی براش کرد.

  11. مجتبی می گوید

    مطلب اموزنده ای بود ممنونم

  12. علی می گوید

    این کتابی درباره کتاب از کجا میشه تهیه کرد?توی فروشگاههای اینترنتی نیست.

  13. ساره می گوید

    اخ عالى بود …. من هموزم نو ذهنم باصداى بلند میخونم کاملا بااحساس…حتى بعضى جاهاى کتابو لهجه دار میخونم…
    یکى از خاطرات اوایل ازدواجم این بود که کتاب بادبادک بازو همسرم با کلى ذوق برام خریدو من قبلا خونده بودم براى اینکه حالش گرفته نشه پیشنهاد کردم هر شب نیم ساعت من براش باصداى بلند بخونم.چند شب خاطره انگیزى بود….حیف یه بى ادبى بدون اجازه امانت بردش و بعد از بردنش خبر داد که از تو قفسه برداشته و تو دفتر ثبت نکرده و متاسفانه اون رسم فراموشمون شد(قفسه کتابهاى غیر درسى ما تو پذیراىى هست جاىى که معمولا خانما کریستالهاشونو به نماىش میذارن و ما کتابامونو به مهمونا امانت میدیم)….لزومى نداشت که در مورد دکور پذیراىى حرفى بزنم ولى خواستم بگم که اینم یه ایده خوبه براى تشویق دیگران!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5