فیلم استرالیا – معرفی و بررسی و تحلیل – Australia (2008)
فرانک مجیدی: هالیوودیها هر از چند گاهی به سراغ پروژههای جنگی و حماسی میروند. برخی از این فیلمها بسیار درخشان و خاطرهانگیز میشوند، مانند «بر باد رفته» که با گذشت بیش از 70 سال از ساختش هنوز چشمنواز و نوستالژیک است. در دههی اخیر نیز صنعت سینما فیلمهای ارزندهای مانند «نجات سرباز رایان»، «پرچم پدران ما»، سهگانهی «ارباب حلقهها»، «هزارتوی پن»، «گلادیاتور» و چند اثر دیگر در این ژانرها را روی پردهی نقرهای جان بخشیدهاست. اما همیشه قرار نیست که یک اثر پر خرج در این ژانرها لزوماً به یاد ماندنی هم بشود. چیزی مانند «کوهستان سرد» که فیلم بدی نیست ولی خارقالعاده هم نیست. این روزها یک فیلم تاریخی و جنگی دیگر در سینماهای جهان نمایش دادهشده که بیش از آنکه بتواند به صف به یاد ماندنیها برسد، از نفس افتاده است. فیلم «استرالیا»، کاری از باز لورمن.
داستان فیلم (اخطار! خواندن این پاراگراف ممکن است قسمتی از داستان فیلم را لو بدهد!):
استرالیا داستان سادهای دارد. در سالهای جنگ جهانی دوم، سارا اشلی( نیکول کیدمن) یک زن آریستوکرات و لوس و ننر است که در املاک پهناورش در انگلستان به سر میبرد. همسر او در استرالیا املاک پهناور و دامهای بسیاری دارد و سارا قصد دارد نزد شوهرش برود، با تصور آنکه املاک استرالیاییشان مانند داراییهای انگلیسیشان راحت و مجلل است. در ابتدای ورودش به شهر کوچک داروین استرالیا، جایی که املاکش در آن قرار دارد آنجا را کثیف، پر گرد و غبار و فاقد راحتهایی که به آنها عادت دارد مییابد. سارا بطور اتفاقی با دروور(هیو جکمن) آشنا میشود و از دروور میخواهد او را با اتومبیل به املاکش برساند ولی در آنجا در مییابد که همسرش کشته شده. ارباب کارنی( برایان براون) برای صاحب شدن املاک اشلی از طریق آدم پلیدی به اسم نیل فلچر( دیوید ونهم) همسر سارا را به قتل رسانده و جوری جلوه داده که کار جورج، پیرمردی بومی و جادوگر، به نظر آید. سفید پوستها حق هر استفادهای از بومیها را دارند، فلچر هم از دختر جورج یک پسر به اسم نولا(برندون والترز) دارد که اهمیتی به آنها نمیدهد. نولا از پدربزرگ جادوگرش آهنگ های جادویی و شکار و چیزهای دیگری یاد میگیرد. نولا، سارا را از خطرناک بودن فلچر آگاه میکند و سارا بلافاصله او را از املاک بیرون میاندازد و از دروور کمک میگیرد تا سر و سامانی به املاکش دهد. ابتدا باید دامها را حرکت دهند که در این راه، دوستانی را هم از دست میدهند و سپس، باید به املاک سر و سامانی دهند. کمکم رابطهای عاطفی بین سارا و دروور شکل میگیرد و آنها با هم ازدواج میکنند و نولا را به فرزندخواندگی میگیرند. فلچر هم ارباب کارنی را میکشد و با ازدواج با دخترش، املاکش را صاحب میشود. سارا و دروور عاشقانه یکدیگر را دوست دارند ولی دروور نمیتواند احساس پدرانه و واقعی به نولا داشتهباشد و این منجر به مشاجرهای میان سارا و دروور میشود و دروور خانه را ترک میکند. حالا نولا که نشانهای از زندگی گذشتهی فلچر بود و او تصمیم به از بین بردن نولا میگیرد بنابراین ترتیبی میدهد که پسرک را با یتیمان و بچههای بومی شهر به جزیرهای دورافتاده بفرستند و سارای مستاصل، پیش از رفتن نولا قول میدهد او را بازگرداند و نولا قول میدهد آوازهای جادویی برای او بخواند. فلچر ،جورج را دستگیر میکند و به زندان میفرستد و دامنهی حوادث پرلهاربر همزمان دامن استرالیا را هم میگیرد و ژاپنیها به استرالیا حمله میکنند. شهر در چند دقیقه ویران میشود در حالیکه سارا، دروور و نولا هر کدام در گوشه ای از هم جدا افتادهاند…
فیلم استرالیا بر خلاف چیزی که به نظر میآید و باید میشد، چشمگیر نیست. در ساخت ابتدایی، دروور در انتهای فیلم میمرد اما با نمایش اولیه، کمپانی فاکس قرن بیستم در مییابد که تماشاگران به شدت از این انتها ناامید شدهاند، این است که پایان آن را تغییر میدهد و یک پایان شاد و آبکی از آن میسازد. اما تماشاگران نازکدل باز هم استقبال چندانی از فیلم نمیکنند. جلوههای ویژهی فیلم به پای فیلمهایی از این دست نمیرسد و بسیار تصنعی به چشم میآید. به ضرس قاطع میشود گفت در کجاها از تکنیک پردهی آبی استفاده شده. صحنههای جنگی تکاندهنده از آب در نیامده و در زمان اندکی به آن پرداختهشده. فیلم با آنکه تلاش کرده رازآلودگی و ارزشهای زندگی بومیان استرالیا را به تصویر بکشد اما رنگی انسانی به رفتار سفید پوستان قهرمان فیلم با آنان زده است. مسلماً این دور از حقایق تاریخی است. با این حال «استرالیا» تنها در یک رشته و آنهم طراحی صحنه و لباس، نامزد اسکار است. موسیقی فیلم هر چند شاهکار نیست، اما قابل قبول است و کاراکتر نولا، دوستداشتنی است.
باز لورمن با فیلم «مولن روژ» برای ما شناخته شده است. این فیلم یک فیلم خوب و به یاد ماندنی در ژانر موزیکال است. نکتهی جالب «مولن روژ» آن بود که دو سال پس از ساخت فیلم وقتی قرار به پخش تلویزیونیاش بود، برای تبلیغات پیش از فیلم ،لورمن تیزری تبلیغاتی و سه دقیقهای برای یک ادکلن با شرکت کیدمن با همان حال و هوای مولن روژ ساخته بود و کیدمن برای این حضور سه دقیقهای بیش از یک میلیون دلار دستمزد گرفت! این بار هم لورمن از بازیگر زن محبوبش در نقش اصلی استفاده کرده، با توجه به آنکه علاوه بر سابقهی همکاری، کیدمن تجربهی بازی در فیلمی مشابه مانند «کوهستان سرد» را در کارنامه داشت. هر چند زوج کیدمن-جکمن خیلی بهتر از زوج کیدمن-لاو است اما باز هم بازی نیکول کیدمن و هیو جکمن چشمگیر نشدهاست. نیکول کیدمن از روزهای «دیگران» و «ساعتها» فاصلهی بسیاری دارد و این سالها با بازی در فیلمهایی مانند «تهاجم» انتقادات زیادی هم به جان خریدهاست. کیدمن این روزها اظهار خستگی میکند و اظهار داشته تصمیم دارد به خانواده و نوزادش برسد. باید دید اگر این موضوع قرین به حقیقت شود، کیدمن میتواند باز تازهنفس و درخشان بازگردد یا خیر.
فیلم یک سکانس خوب دارد. جایی که با نقشهی فلچر گلهی سارا با آتش محاصره میشود و گله به سمت پرتگاه رانده میشود. فلین، یکی از همراهان سارا و دروور، زیر سم گاوها میماند و نولا نیز در معرض همین خطر قرار دارد و سارا و دروور امکان ندارد به موقع به او برسند. جورج از دور شاهد است و یکی از اورادش را برای محافظت از نوهاش زمزمه میکند. نولا صدای جورج را میشنود و چشمهایش را میبندد و شعری جادویی میخواند و گله میایستد! چیزی را از این فیلم به یاد خواهید داشت: صدای فرشتهوار نولا! راستی، یکی از ترانههای تیتراژ پایانی فیلم را سر التون جان میخواند!
اون تیکه ی اخطار SPOILER ت جالب بود.