روز وبلاگستان فارسی: کودکی درون ما

11

فرانک مجیدی: در وبلاگ نوشتن، همه‌جور لحظه‌ای پیدا می‌شود. لحظات تلخ و شیرین، واقعاً شاد و بی‌نهایت غمگین. تمام این لحظات هم خاطره می‌شوند. ماجراهای پست «رؤیاساز» از آن کمدی- درام‌های به‌یاد ماندنی برای من بود. حدود یک هفته قبل از آن‌که پست منتشر شود، نوشتنش تمام شده‌بود. خب، به‌هر حال هم درباره‌ی 40 سالگی گواردیولا بود و هم صدمین پست من در وبلاگ. 5 روز مانده به انتشار پست، آخرین ادیت لازم را انجام دادم و لپ‌تاپ را خاموش کردم. و داستان لپ‌تاپ‌م تمام شد! هر کاری کردم دیگر روشن نشد که نشد. طبعاً حاضر بودم کل لپ‌تاپ منفجر شود، اما این یک پست من نابود نشود. فردای آن‌روز، میان گرفتاری‌های کاغذبازی فارغ‌التحصیلی و درس‌های تمام‌ناشدنی کنکور، لپ‌تاپ را در هوای بارانی بردم اداره‌ی پست و بعد از کلی امضا دادن، آن را پیش‌تاز فرستادم خانه. در شرایطی‌که آن روی «من می‌دونستم» من مدام یادآور می‌شد این مطلب خواهد سوخت، برادرم توانست متن و عکس‌هایش را از لاشه‌ی لپ‌تاپ خدا بیامرز استخراج کند و سر وقت، منتشرش کند. پستی که در مجموع 2میلیون و 458 هزار تومان برای‌م خرج برداشت –مجموع قیمت لپ‌تاپ سابق، فعلی و پول پست پیشتاز- که البته همه‌اش فدای یکی از اندکْ تارهای موی پپ! سر تمام این ماجراها و رضایتی که از آن پست داشتم، دومین کار محبوب برای خودم از میان تمام نوشته‌هایم است.

تصمیم گرفتم فقط از سینما ننویسم و از اتفاقات و اشخاص تاریخی هم بگویم. از بیست‌اُمین سال‌گرد فرو ریختن دیوار برلین شروع کردم. بزرگ ترین منفعت‌ش برایم این بود که فیلم «تونل» را پیدا کنم و باز هم جرأت کنم که از این دست مطالب کار کنم. خودم کاری را که برای 65 سال پس از خودکشی «یوزف گوبلز» نوشتم، کامل‌ترین تجربه‌ام در این مسیر می‌دانم. یک جورهایی، این پست مثل این است که از ترس بزرگ و نفرتی عمیق هم نوشته‌باشم.

شانس تجربه‌ی تعامل با همسایگان هم، از همین پنجره‌ی گشوده شده توسط وبلاگ‌نویسی به من رو کرد. از «احمدشاه مسعود» و «عایشه» نوشتم و دوستان افغان زیادی برای‌ آن پست‌ها کامنت گذاشتند. حس فوق‌العاده‌ای به من دست می‌دهد وقتی به آن نظرات فکر می‌کنم، وقتی فکر می‌کنم آن‌ها که باید، این مطالب را دیده‌اند. گاهی هم حس نوستالژیک خوانندگان را قلقلک داده‌ام، اوجش گمان کنم آن‌جا بود که از «شرلوک هلمز» نوشتم و دیدم شوق آن خاطرات، چقدر در نسل ما زنده است.


طراحی پوستر از «آرش اصغری»

خب، این‌ها بخش‌های شیرین کار محسوب می‌شود. لحظات ناراحتی و غم هم این‌جا پیدا می‌شود. فکر می‌کنم سخت‌ترین لحظه‌ برای من در «یک پزشک»، زمانی بود که متوجه شدیم وبلاگ هک شده‌است. برادرم کشیک بیمارستان بود و من هم کار چندانی از دستم ساخته‌نبود. وحشت از بین رفتن تمام مطالب، احساس خشم و گیجی که چرا ما و حس نفرت. شاید آن موقع بود که فهمیدم چقدر به وبلاگ وابسته شده‌ام و دوست‌ش دارم. خاطرات و دغدغه‌ها و موضوعاتی که علاقه‌ی حقیقی‌ام بود، این‌جا به اشتراک گذاشته‌بودم. خوشبختانه این مشکل به کمک دوست خوب‌مان، «امین تبریزی»، در کمتر از 24 ساعت حل شد، اما خاطره‌ی تمام آن ساعات سخت مطمئناً برای همیشه در ذهن‌م باقی می‌ماند. سخت‌ترین و تلخ‌ترین پستی که نوشته‌ام، برای مرگ شادروان «ناصر حجازی» بود. هنوز دشوار است که باور کنم آقای خوش‌تیپ در بین ما نیست و گمان نکنم هیچ ایرانی‌ای باشد که به سهم خود، عزادار رفتن‌ش نشده‌.

از خاطرات شخصی خودم در وبلاگ‌نویسی گفتم، تا بگویم وبلاگ بخشی از وجود شما نمی‌شود، این شما هستید که یک هم‌زاد مجازی و توأمان با خود می‌یابید و وبلاگ و دغدغه‌هایش، می‌شود تمام آن شخصیت توأمان شما. شما برای حفظ‌ش می‌کوشید، چون خودتان دوستش دارید و با بهترین راهی که می‌توانید پرورش‌ش می‌دهید. وبلاگ مطابق با سلیقه‌ی شما در انتخاب موضوعات و آن‌جوری که تمایل به پرورش آن‌ها دارید، می‌شود. مجبور نیستید آن‌جوری باشید که دیگران می‌خواهند شما را ببینند، شما این‌جا همانی هستید که دوست دارید نشان دهید، کسی هم نمی‌تواند بر شما خرده‌ای بگیرد. گمان نمی‌کنم شانس‌هایی را که در این حدود سه سال، با وبلاگ نوشتن به‌دست آورده‌ام جور دیگری قابل حصول می‌شد. شانس یافتن دوستانی مجازی، شانس یاد گرفتن ایجاد نظم ذهنی، شانس مطرح کردن آن‌چه را که دوست دارم و خیلی بیش از جامعه‌ی حقیقی، شانس نزدیک شدن به آن‌چه که واقعاً هستم. به تدریج سبکی از زندگی را در این راه می‌آموزیم که شاید دغدغه‌هایی بسیار آرمان گرایانه‌تر از زندگی حقیقی را می‌طلبد، اما روشی است که با تمام مشقت‌ها و خوشی‌ها، منحصر به‌فرد است، باید تجربه‌اش کرد و درگیرش شد.

امروز که برای 10 سالگی بلاگستان فارسی می‌نویسم، نمی‌توانم شادی‌م را پنهان کنم. با تمام سختی‌ها، این طفل به این‌جا رسیده. با خوب و بدش، بیماری و بالیدنش. کودکی که آرزوهای بزرگی دارد، گاهی شاد است و گاهی اشک می‌ریزد. این کودک، از زمانی که به این جرگه پیوستیم، در همه‌ی ما متولد شد. غم‌ش را خوردیم و برای حالش زحمت کشیدیم. من به این کودک امیدوارم. تولد این فرزند 10 ساله، هم‌چون تولد همه‌ی ماست. تولدش مبارک. تولد همه‌ی ما مبارک. سپاس از همه‌ی وبلاگ‌نویسان ایرانی، که هستند و بودن این کودک را معنا داده‌اند.

وبگاه رسمی روز بلاگستان فارسی


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

نقشه واقعی جهان: این نقشه‌های هوشمندانه، اندازه واقعی کشورهای روی کره زمین را نشان می‌دهند

وقتی به نقشه جهان نگاه می کنید، منطقی است که فرض کنید گرینلند و آفریقا از نظر اندازه مشابه هستند. اما در واقعیت، قاره آفریقا 14 برابر وسعت خشکی یخی شمال است.با احتساب تعدادی از جزایر فراساحلی، مساحت کل گرینلند 2.16 میلیون کیلومتر مربع…

تصاویر تخیلی از سلبریتی‌ها در حال خواب – اما چرا اصلا می‌خوابیم؟!

خواب یک فرآیند فیزیولوژیک اساسی است که برای عملکرد صحیح بدن و ذهن ما ضروری است. اگرچه هدف دقیق خواب به طور کامل شناخته نشده است، دانشمندان چندین نظریه برای توضیح اینکه چرا ما می‌خوابیم ارائه کرده‌اند.  برخی از دلایل اصلی مهم بودن خواب:…

اگر این سلبریتی‌ها به همان سبک و سیاق و بزرگسالی کوچک می‌شدند

البته سلبریتی‌ها مسلما عکس‌های اصلی دوران کودکی دارند. هر چند در مورد برخی ممکن است این عکس‌های کودکی اندک یا کم‌کیفیت باشند.اما تصور کنید برای بازتاب دادن وجود همان عوالم بزرگسالانه در دنیای کودکی یا همان اجزای مهم چهره، چهره بزرگسالان…

عکس‌های ساده‌ای که به خاطر پرسپکتیو و زاویه دید، گیج‌کننده و تفکربرانگیز شده‌اند!

زاویه دید خیلی مهم است. این موضوع در زندگی هم صادق است. ما گاهی عادت نگاه کردن از یک زاویه دید خاص و گسترده نکردن نگاه خود را پیدا می‌کنیم و در نتیجه برداشت خیلی عجیبی از چیزهای ساده می‌کنیم. این طوری می‌شود که کارهایمان اشتباه از آب…

توهم کوتارد: آنهایی که تصور می‌کنند مدتهاست مرده‌اند!

«می‌اندیشم پس هستم»  Cogito, ergo sum با این حال همه کسانی که می‌اندیشند با این باور دکارت موافق نیستند.محتوای تفکر برخی از افراد مبتلا به یک اختلال عصبی روانپزشکی نادر، معروف به سندرم کوتارد، به جای اینکه به حس بودن منجر شود، به احساس…

جشن ۷۵۰ سالگی برلین در آلمان شرقی و رژه رایانه‌های قابل حمل

در سال ۱۹۸۷، برلین ۷۵۰مین سالگرد تأسیس خود را جشن گرفت و شهر پر از هیجان بود. دولت کمونیستی آلمان شرقی، که در آن زمان بر نیمه شرقی شهر حکومت می‌کرد، می‌خواست این مناسبت را با رژه بزرگی که دستاورد‌های کشور را به نمایش می‌گذاشت، جشن بگیرد.…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /
11 نظرات
  1. پریسا می گوید

    سلام خانم مجیدی. نوشته هاتون در مورد دیوار برلین، گوبلز و احمدشاه مسعود رو خوندم و بسیار لذت بردم. از شما تا به حال بیشتر مطالب سینمایی دیده بودم و برای همین (چون به فیلم زیاد علاقه ندارم ) خواننده ی مطالبتون نبودم. اما امروز با خوندن این چند تا پست نظرم رو عوض کردم!

    1. فرانک مجیدی می گوید

      خوشحالم که تونستم در برخی زمینه‌ها پست‌هایی داشته‌باشم که نظرتون رو جلب کرده. ممنون از لطف شما.

  2. قطره باران می گوید

    باید بگم که عالی بود 🙂

  3. حسین می گوید

    جدا و جدا زیبا بود! و واقعا هم آشنا شدن با دنیای مجازی و بلاگستان فارسی، فرصت هایی طلایی رو در اختیار آدم قرار می ده که البته بیشترش معنویه و نه مادی ….!

  4. OnlineSNA می گوید

    چقدر خوب و صمیمی می نویسین واقعا لذت می برم
    ای ول

  5. امیر می گوید

    سلام خانم فرانک مجیدی.
    پست‌های خاطره انگیز شما در یک پزشک هنوز در خاطرم باقی مونده، حس قوی که در پس نوشته‌هاتون احساس می‌شه از همون نوشته‌های اول‌تان کاملاً مشخص بود و من سرخوش بودم که با حضور شما در یک پزشک فضای رسمی که گاهی آزار دهنده می‌شد! تلطیف می‌شود و یک بلاگر خوب دیگه از خانواده مجیدی در وبلاگ‌ستان حضور پیدا کرده که مثل نوشته‌های برادر بزرگوارتان حضورش باعث غنای وب فارسی می‌شود.
    دانش، تجربه و عشقی که بدون هیچ چشم‌داشت مادی در نوشته‌های بلاگرهای خوب ایرانی در طول این سال‌ها شاهد بودم، دریچه نوینی بود به الگوهای فکری و رفتاری در زندگی خیلی از ما که بی‌قرار از جامعه مادی‌گرا در دنیای مجازی بدنبال آدم‌هایی از جنس دیگر بودیم… آدم‌هایی که برای بودن و رابطه داشتن با کسی دو دوتا چهارتا نمی‌کنند و داشته‌هاشون رو در طبق اخلاص قرار داده‌اند….
    ممنون از نوشته‌ خوب و پر از احساس‌تون مثل همیشه.
    من هم به شما و برادرتون علیرضا خان این روز تبریک می گم و تشکر می‌کنم بخاطر همه این سال‌ها حضور پرثمر و بی‌چشم‌ داشت در وبلاگ‌ستان فارسی.
    همیشه برقرار باشید.

    1. فرانک مجیدی می گوید

      سلام دوست عزیز.
      مسلماً مهم‌ترین داشته‌ی یک وبلاگ‌نویس، بسیار پیش‌تر و بیش‌تر از داشتن قلم خوب و ایده‌ی مناسب، داشتن خواننده‌هایی همراه است که به او در زمان ناامیدی، امید ببخشند و در زمانی که احساس می‌کند تنها است و دغدغه و شرایط فقط بر او اعمال شده، نه لزوماً همراه، که نشان دهند صدایش را می‌شنوند. ما به داشتن خوانندگانی که با دقت و حساسیت روند «یک پزشک» را دنبال می‌کنند و اشتباهات‌ش را گوشزد می‌نمایند و بر بار مطالب ما می‌افزایند، همواره افتخار کرده‌ایم. ممنون از لطف شما و تمام کسانی که در این‌سال‌ها همراه ما شده‌اند.

  6. آلما می گوید

    سلام،با تشکر از نوشته های زیباتون.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.