داستان کوتاه بیبی از الکساندر پوشکین
در خانه ناراموف، ستوان گارد، بازی ورق برقرار بود. شب بلند زمستانی بیآنکه حواسشان باشد طی شد و ساعت حدود پنج صبح بود که شام آماده شد و بازیکنان به صرف شام دعوت شدند. برندهها با اشتها و میل بسیار غذا میخوردند و بقیه با بیمیلی در کنار جاهای خالی نشسته…