سخنرانی مارگارت هِفِرنان در TED: خطرات غفلت خودخواسته

10

فرانک مجیدی: در شمال‌غربی ایالات متحده، درست در نزدیکی مرز کانادا، ایالت مونتانا قرار دارد، که با درختان کاج و دریاچه ها احاطه شده و حیات وحش شگفت‌انگیز و درختان عظیم سر به فلک کشیده دارد. در آنجا شهر کوچکی به نام لیبی وجود دارد، هنگامی که از آن‌جا دیدن کردم به نوعی احساس تنهایی و انزوا نمودم.

6-21-2014 10-59-09 AM

در لیبی، زنی نسبتاً غیر عادی به نام گیلا بنوفیلد بود. او همیشه احساس بیگانگی با محیط می‌کرد، گرچه تمامی عمرش را در آنجا زندگی کرده بود ولی اصلیت روسی داشت. او به من گفت هنگامی که به کالج رفت، اولین دختری بود که رشته درسی طراحی مکانیک را برگزیده بود.

6-21-2014 11-00-55 AM

بعدها شغل‌ش این بود که به خانه مردم برود و تاسیسات مکانیکی، الکتریکی و سیستم‌های گازشان را کنترل کند. او شغلش را در وسط روز انجام می‌داد، و چیزی که به طور خاص متوجه آن شد، این بود که در آن وقت از روز، مردان زیادی را می‌دید که در خانه بودند ، میانه‌سال و مُسن، و خیلی از آنها مخزن اکسیژن داشتند. این به نظرش خیلی عجیب بود. چند سال بعد، پدرش در سن ۵۹ سالگی فوت کرد. ۵ روز قبل از موعد دریافت حقوق بازنشستگی‌‌اش. او معدن‌کار بود. گیلا فکر کرد که او در اثر کار سخت درگذشته است. اما چند سال بعد، مادرش نیز درگذشت. این به نظرش عجیب آمد، زیرا مادرش از خانواده‌‌ای با عمری طولانی بود که به نظر می رسید تا ابد زنده می‌مانند. در حقیقت، دایی گیلا تا به امروز زنده است، و رقص والس می‌آموزد. این به عقل جور در نمی‌آمد که مادر گیلا به این جوانی بمیرد. او شروع به پیدا کردن پازلهای این موضوع غیر عادی کرد. و در حین انجام این کار، چیزهای دیگرى به ذهنش رسید. برای مثال، به خاطر آورد که وقتی پای مادرش شکست و به بیمارستان رفت، تعداد زیادی عکسبرداری با اشعه ایکس انجام داد. دو تا از عکس‌ها که از پاهای او بودند منطقی بود، ولی شش تا از آنها از قفسه سینه بود که منطقی به نظر نمی‌رسید. او در مورد هر بخش از زندگی خودش و زندگی پدر و مادرش متحیر و گیج بود، سعی کرد آنچه که می‌دید را بفهمد.

او در مورد شهرش فکر کرد. این شهر یک معدن ورمیکولیت داشت. ورمیکولیت برای نرم کردن خاک مورد استفاده قرار می‌گرفت، تا گیاهان سریع تر و بهتر رشد کنند. همچنین ورمیکولیت برای عایق شیروانی مورد استفاده قرار می‌گرفت، که مقدار زیادی از آن در زیر سقف گذاشته می‌شد تا در زمستان سرد و طولانی مونتانا خانه‌ها را گرم نگه دارد. ورمیکولیت در زمین بازی، در زمین فوتبال و در رینگ اسکیت بود. او به بررسی این مسئله پرداخت و دانست که ورمیکولیت ماده‌‌ای بسیار سمی از آزبست است.

6-21-2014 11-02-36 AM

هنگامی که معما را کشف کرد، او شروع به سخن گفتن درباره‌ی چیزی که چه اتفاقی افتاده بود، نمود. این‌که برای پدر و مادرش و سایر مردمی که او در خانه‌شان یا مخزن اکسیژن در آن بعد از ظهرها دیده بود، چه اتفاقى افتاده است. گیلا واقعا شگفت‌زده شده بود. فکر کرد، که هنگامی که همه بدانند، می‌خواهند کاری در برابرش کنند، اما در واقع کسی نمی‌‌خواست راجع به آن بداند. در حقیقت، او بسیار آزاردهنده شده بود چونکه مُصر بود این داستان را به همسایه‌هایش، دوستانش و سایر افراد در شهرشان بگوید، که در نهایت تعدادی از آنها با هم جمع شدند و برچسبی برای سپر اتومبیل‌ درست کردند که خیلی مفتخرانه روی اتومبیل‌هایشان نصب کردند که می‌گفت، ” بله، من اهل شهر لیبی مانتانا هستم، و نه، من آزبست ندارم.”

اما گیلا کارش را متوقف نکرد. اختراع اینترنت قطعاً به او کمک کرد. او با هرکسی که می‌توانست، صحبت کرد و ادامه داد تا بالاخره شانس آورد. محققى برای مطالعه در مورد تاریخچه معادن منطقه به شهر آمد، و او در مورد این معضل با او صحبت کرد، البته در ابتدا او هم مثل بقیه حرفش را باور نکرد، ولی به سیاتل برگشت و تحقیق کرد. او متوجه شد که گیلا درست می‌گفت. بنابراین اکنون یک نفر به او پیوسته بود. با این وجود هنور مردم نمی‌‌خواستند بدانند. آنها چیزهایی مثل این را می‌گفتند،”خُب، اگر این واقعا خطرناک بود، یک نفر باید به ما می‌گفت.” “اگر واقعا به دلیل این مردم می‌میرند، دکترها باید به ما می‌گفتند.” برخی افرادی که کارهای سخت کرده بودند، می‌گفتند، “من نمی‌خواهم یک قربانی باشم. احتمالاً من نمی‌توانم یک قربانی باشم، به هر صورت هر صنعتی حوادث خودش را دارد.”

اما گیلا همچنان ادامه داد، و در نهایت موفق شد که نماینده دولت فدرال را به شهر بیاورد و وضعیت ساکنین شهر 15000 نفره را به او نشان دهد. آن‌ها در سال 2002 متوجه شدند این که در شهر نرخ مرگ و میر ۸۰ بار بیشتر از سایر مناطق در ایالات متحده است. حتی در آن هنگام، هیچ کس دستش را بالا نبرد که بگوید ” ‘گیلا، به زمین بازی نگاه کن که نوه‌هایت در آن بازی می‌کنند. زمین بازی با ورمیکولیت پوشیده شده.”

این بى‌‌توجهى نبود. این یک چشم‌پوشیِ خودخواسته بود. غفلتِ خودخواسته یک مفهوم حقوقی دارد، بدین معنا که اگر اطلاعاتی هست که شما می‌توانید بدانید و یا باید بدانید، اما به ترتیبی عمل می‌کنید که آن را ندانید، و قانون گمان دارد که شما عمداً نمی‌‌خواهید در مورد آن بدانید، شما انتخاب کردید که ندانید.

6-21-2014 11-04-20 AM

این روزها غفلت خودخواسته در اطراف‌مان بسیار است.وقتی به مردمی که توانایی پرداخت وام را ندارند وام داده می‌شود، می‌توانید غفلت خودخواسته را در بانک‌ها ببینید. هنگامی که نرخ بهره در بانک‌ها دستکاری می‌شود، نمی‌توانید این تغییرات را ببینید و همه می‌دانند که چیزی در حال وقوع هست، اما با جدیت این را نادیده می‌گیرند. می‌توانید این غفلت خودخواسته را در کلیساهای کاتولیک ببینید جایی که ده‌ها سال آزار کودکان نادیده گرفته شد. مى‌‌توانید غفلت خودخواسته را که در جنگ عراق صورت گرفت، ببینید. می‌توانید غفلت خودخواسته را در مقیاس حماسی و بزرگ آن، و همچنین در مقیاس‌هاى بسیار کوچک، در خانواده‌های مردم، در خانه‌ها و اجتماعات، و بخصوص در سازمانها و موسسات ببینید. شرکت‌هایی که به دلیل غفلت خودخواسته مورد مطالعه قرار گرفتند بدین‌گونه مورد سوال واقع می‌شوند: ” آیا هیچ موردی در کار بود که افراد بترسند که مطرح‌ش کنند؟” هنگامی دانشگاهیان در مورد فساد دولتی در ایالات متحده مطالعه می‌کنند، چیزی که در می‌یابند این است که هشتاد و پنج درصد از افراد می‌دانند که مسایل و مشکلی وجود دارد اما چیزی نمی‌گویند. هنگامی که همین مطالعات را در اروپا بررسی کردم، با پرسیدن سوالات مشابه هم، دقیقاً با همان درصد مواجه شدم.‍ هشتاد و پنج درصد. این سکوت بسیار معناداری است. غفلت خودخواسته بسیار مشخص! و چیزی که واقعا جالب است، این ‌که هنگامی که به شرکتهایی در سوئیس رفتم به من گفتند،”این مشکل فقط به سوئیس مربوط است.” و هنگامی که به آلمان رفتم، آنها گفتند”آه بله، این بیماری آلمانی‌ست.” و هنگامی که به شرکت‌های انگلستان رفتم، آنها گفتند، ” آه بله، انگلیسیها در این زمینه بسیار بد هستند.” حقیقت این که، این یک مشکل انسانی‌ است. همه ما در شرایط محیطی خاص، غفلت خودخواسته داریم.

6-21-2014 11-11-00 AM

تحقیقات نشان می‌دهد برخی افراد بخاطر ترس‌شان دچار غفلت خودخواسته هستند. آن‌ها از اقدامات تلافی‌جویانه میترسند. و برخی از افراد دچار غفلت خودخواسته هستند چون فکر میکنند که دیدن این چیزها بی‌فایده است. هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد. اگر ما اعتراض کنیم، اگر ما علیه جنگ عراق اعتراض کنیم چیزی تغییر نخواهد کرد، پس چرا خود را اذیت کنیم؟ همان بهتر که این چیزها را اصلا نبینیم.

و در رویارویی که من همواره داشته‌ام، مردم می‌گویند،”خُب، می‌دانی افرادی که این را می‌بینند، همه افشاگر هستند، و ما می‌دانیم چه اتفاقی برای آنها می‌افتد.” و این برداشت عمیقی از افراد افشاگری است که می‌گویند، اول از همه، همه آنها دیوانه‌اند. اما چیزی که در سراسر جهان یافتم و با افشاگران صحبت کردم، درواقع این است که، آن‌ها بسیار وفادار و اغلب افرادی بسیار محافظه‌کار هستند. و به‌شدت به مؤسسه‌ای که در آن کار می‌کنند وفادار و متعهدند، و به همین دلیل افشاگری می‌کنند. اصرار دارند که موضوعات را ببینید، چون برای موسسه‌ای که کار میکنند بسیار اهمیت قائل هستند و می‌خواهند این موسسه سالم باقی بماند. چیز دیگری که مردم اغلب راجع به افشاگران می‌گویند این است که،” خُب، هیچ فایده‌ای ندارد، خواهی دید که چه بر سر آنها خواهد آمد. آنها خُرد خواهند شد. کسی مایل نیست که به سوی چیزی مثل این برود.” و با این حال، هنگامی که من با افشاگران صحبت می‌کنم، لحن مکرری که می‌شنوم غرور و افتخار است .

به “جو داربی” فکر می‌کنم. همه ما عکس‌های ابو قریب را به یاد داریم، که دنیا را شوکه کرد و شیوه‌ جنگی را که در عراق شروع شده بود، نشان داد. اما شگفت که چه کسی “جو داربی” را به یاد می‌آورد، سرباز خوب و مطیعی که که این تصاویر را پیدا کرد و آنها را تحویل داد؟ او گفت،”می‌دانید، من از آن آدم‌هایی نیستم که که بخواهم به دیگران خیانت کنم، ولی چیزی از حد فراتر رفته است. آنها می‌گویند، نادیده گرفتن و جهالت سعادت است، ولی شما نمی‌توانید چیزی مثل این را نادیده بگیرید.”

6-21-2014 11-09-55 AM

من با استیو بالسون، یک پزشک انگلیسی، که پنج سال مبارزه کرد تا توجه مردم را به جراحی که نوزادان را می‌کشت، جلب کند صحبت کردم. از او پرسیدم چرا او این‌کار را کرد، و او گفت، ” دخترم مرا به این کار وا داشت. او یک شب آمد پیش من، و گفت، “بابا، تو نمیتوانی بگذاری که کودکان بمیرند ”

6-21-2014 11-08-12 AM

یا به سینتیا توماس فکر می‌کنم، دختر یک ارتشی بسیار وفادار و همسر یک ارتشی، که وقتی دوستان و بستگانش را که از جنگ عراق برگشتند، دید، از شرایط روحی آنها شوکه شد و امتناع ارتش از تشخیص و پذیرش علایم اضطراب پس از ضربات روحی، او را وا داشت تا کافی‌نتی در وسط شهر نظامی راه اندازی کند و به سربازان از جنگ برگشته کمک‌های حقوقی روانی و درمانی بکند. او به من گفت،” مارگارت ، می‌دانی من همیشه می‌گفتم که من نمی‌دانم وقتی بزرگ شدم می‌خواهم چه کاره شوم. اما خود را در این آرمان پیدا کردم، و هرگز آدم قبلی نخواهم شد.”

همه ما امروزه از آزادی‌‌هاى بسیارى لذت می‌بریم، آزادی که به سختی بدست آمده: آزادی نوشتن و منتشر کردن بدون ترس از سانسور، آزادی که در آخرین باری که من به مجارستان رفتم، نبود. آزادی برای رأی دادن، که به ویژه زنان می‌بایستی برای آن به سختی بجنگند. آزادی اقوام و فرهنگ‌های مختلف برای شیوه زندگی‌ای که آنها می‌خواهند. اما آزادی وجود نخواهد داشت اگر از آن استفاده نکنید. کاری که افشاگران و افرادی مثل گیلا بنوفیلد انجام می‌دهند این است که از آزادی‌شان استفاده می‌کنند. کاری که آن‌ها مستعد انجامش هستند این است که تشخیص دهند که این میتواند یک موضوع بحث باشد و من قصد دارم که بخاطرش قیل و قال زیادی با همسایگان ، همکاران و دوستانم داشته باشم، اما می‌خواهم در این مبارزه خیلی خوب باشم. می‌خواهم در این خصوص بسیار خیره‌سر باشم، چرا که این استدلال مرا بهتر و قوی‌تر می‌کند. من می‌توانم با مخالفانم همکاری کنم تا برای آنچه که انجام می‌دهم، بهتر شوم. این افراد پشتکار بسیار زیادی دارند، و بطور باورنکردنی صبور هستند. اراده بسیار قوی دارند که نه نابینا باشند و نه ساکت.

هنگامی که من به لیبی مونتانا رفتم، درمانگاه آسبستوز را دیدم که گیلا بنونفیلد آن را ایجاد کرد. محلی که در ابتدا افراد نیازمند به کمک و رسیدگی درمانی از در عقبی وارد می‌شدند، زیرا نمی‌خواستند اعتراف کنند که او درست می‌گفت. من در یک رستوران نشستم، و کامیون‌هایى در حال رفت و آمد را در بزرگراه تماشا کردم، که خاک باغچه را می‌بردند. آن‌ها خاک تازه‌ی سالم را که عاری از آلودگی بود، جایگزین می‌کردند. دختر ۱۲ ساله‌ام را هم با خودم برده بودم، زیرا واقعا می‌خواستم که گیلا را ببیند. او گفت،” چرا؟ موضوع چیه؟” گفتم،” او یک ستاره سینما نیست، آدم مشهورى نیست، و همچنین متخصص نیست، گیلا اولین شخصی هست که می‌گوید قدیس نیست. واقعیت با اهمیت در مورد گیلا این است که او فردی معمولی هست. او مثل تو و من می‌ماند. او آزادی داشت، و آماده استفاده از آن بود.”

ویدئوی این سخنرانی را می‌توانید در اینجا ببینید.


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

ریز علی خواجوی فرنگی‌ها: چگونه کیت شلی یک قطار را نجات داد؟

در سال 1901، راه آهن شیکاگو و شمال غربی، پل جدیدی را بر روی رودخانه Des Moines در بون، آیووا، در آمریکا افتتاح کرد. این پل رسماً پل راه‌ بون نام گرفت، اما اما مردم محلی به سرعت به آن لقب پل‌های بالای کیت شلی را دادند، به یادبود بانوی قهرمان…

زره نمادین فلزی پیچیده‌ برای گربه‌ها و موش‌ها – کار یک هنرمند باذوق!

دشمنی بین گربه‌ها و موش‌ها به قدمت تاریخ است. اگر قرار بود آنها مثل آدمیان در برابر هم صف‌آرایی کنند چه چیزهایی برای این نبرد می‌ساختند؟کار یک هنرمند کانادایی تقریباً در همین سمت و سو است. جف دی بوئر با الهام از فرهنگ‌های باستانی و…

داستان واقعی اسکینر: روانشناس مشهور دهه ۱۹۴۰- آیا او واقعا دخترش را در داخل یک جعبه برای آزمایشاتش…

بوروس فردریک اسکینر معروف به بی‌اف اسکینر یک روانشناس، رفتارشناس، نویسنده، مخترع و فیلسوف اجتماعی آمریکایی بود. او در ۲۰ مارس ۱۹۰۴ در Susquehanna در پنسیلوانیا به دنیا آمد و در ۱۸ اوت ۱۹۹۰ در کمبریج، ماساچوست درگذشت.اسکینر بیشتر به خاطر…

صندلی‌های بامزه طراحی شده با هوش مصنوعی توسط بونی کاره‌را

تصور کنید وارد اتاقی می‌شوید و صندلی‌ای را می‌بینید که شبیه یک قاچ هندوانه غول‌پیکر است، همراه با پوست و دانه‌هایش. یا صندلی‌ای که شبیه آناناس سیخ‌دار است، با لبه های تیز و اندرون نرمش؟این دنیای بونی کاره‌را است، هنرمند با استعداد سه…

تصاویر طبقه‌بندی شدن پنتاگون البته «تخیلی» و حاصل میدجرنی از بازیابی یوفوها و برنامه‌ مهندسی معکوس…

بشقاب پرنده مخفف عبارت Unidentified Flying Object است. به هر شیء یا پدیده‌ای اطلاق می‌شود که در آسمان مشاهده شود و به راحتی قابل شناسایی یا توضیح نباشد. بشقاب پرنده‌ها اغلب با ادعا‌های مربوط به فضاپیما‌های فرازمینی مرتبط هستند، اما می‌توان…

10 عکس بسیار زیبا از درخت – انتخاب شده از عکاسان خلاق

درخت‌ها زندگی‌بخش زمین و مایه زیبایی آن هستند. انسان‌ها هزاران سال است که آنها بهره می‌برند و تا توانسته‌اند پهنه زمین برخوردار از زیبایی‌شان را کمتر و کمتر کرده‌اند. درختان متنوع با شکل و آرایش متفاوت ریشه، تنه، شاخه‌ها و برگ‌ها، چشم‌نواز…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / قیمت وازلین ساج / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو / مجتمع فنی تهران /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / لیست قیمت تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ / سریال ایرانی کول دانلود / دانلود فیلم دوبله فارسی /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو /توانی نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /تولید محتوا /دانلود نرم افزار /
10 نظرات
  1. شهلا امینایی می گوید

    بسیار زیبا.ممنونم

  2. بابک می گوید

    سپاس از خانم مجیدی. از بیست و چهار ساعت در هر شبانه روز، به طور متوسط 8 ساعت خواب هستم و چشمهایشم بسته است. معمولاً 8 ساعت در محل کار، یکی دو ساعت با دوستان و با احتساب روزهای تعطیل که به طور کامل در کنار خانواده هستم، 6 ساعت باقیمانده را با همسر و فرزاندانم سپری می کنم. من یک آزمایشگاه چی هستم. در محل کار، اغلب شکایتهایی از بیماران می شنوم که به تعرفه های بالا و گران بودن آزمایش معترضند یا مشکلاتی که حتی بیماران هم متوجه آن نیستند ولی در حقشان اجحاف می شود. یا پرسنل آزمایشگاه در معرض آسیب های مختلف هستند و دستمزد کافی نمی گیرند. الان که فکر می کنم اغلب در مواجهه با چنین شرایطی چشم هایم را می بندم. به خانه که می رسم، اغلب خسته ام و به طور کاملاً خود خواسته (این در واقع همان چیزی است که اغلب به ناخودآگاه نسبت می دهیم) همسر و فرزندانم را نادیده می گیرم. آنها را جوری می بینم که خودم میخواهم، نه آن طور که هستند. مغزم یاد گرفته مشکلات را مثل فوتوشاپ از زمینه تصویر حذف می کند. در نهایت، الان که به گذشته نگاه می کنم، غفلت های خودخواسته ام چنان به مغزم هجوم می آورند که به این نتیجه می رسم که گویا تنها لحظاتی از زندگی من که چشمانم باز است و همه چیز را می بینم، همان 8 ساعتی است که خواب هستم!

    1. فرانک مجیدی می گوید

      جناب عزیزافشاری،
      تنها می‌خواستم بگویم صراحت و صداقت کامنت‌تان بسیار مرا تحت‌تأثیر قرار داد. اگر پست‌هایی از این دست، منجر به تفکر و نگاه حتی یک نفر در آن‌چه کرده و می‌کند شود، بسیار از کاری که انجام می‌دهم خشنود می‌شوم. کامنت شما مرا به همان شادی رساند.

      1. بابک می گوید

        کامنت بنده انعکاس احساساتی است که با خواندن پست شما در، به جرأت میگویم بیشتر خوانندگان، ایجاد می شود. من فقط آن را بیان کردم. همین احساس وقتی رمان “کوری” ساراماگو را خواندم در من ایجاد شد. باز هم سپاسگزارم.

  3. Hooman می گوید

    برایم جای تعجب داشت؛ من مشغول خواندن متنی با موضوع: «غفلت خودخواسته» بودم. و به گمانم انعکاس متنی که در بالا آورده شده است در دایره همین غفلت خودخواسته قرار می‌گیرد. از آنجا که این متن به طور کامل از ترجمه وبسایت TED آورده شده است. و باز نشر آن در وبسایت «یک‌پزشک» با افزودن سه لینک و هفت تصویر، در اصل ماجرا دگرگونی ایجاد نمی‌کند. از منظر اینجانب لینک سوم بایستی به ترجمه فارسی* این متن در وبسایت TED اشاره می کرد. مگر اینکه غفلتی خودخواسته از اشاره به منبع متن جلوگیری کرده باشد.

    *http://www.ted.com/talks/margaret_heffernan_the_dangers_of_willful_blindness/transcript?lang=fa

    1. فرانک مجیدی می گوید

      متن سخنرانی که طبعاً یکی است و خیلی طبیعی است که بسیاری از جاهای متن، مشابه باشد. اما نگاهی به متن ماشینی ترجمه سایت TED بیاندازید و متن ما. منبع ما، کپی‌پیست این متن نیست، یک ترجمه است آقا!

  4. هادی می گوید

    سلام

    اولش فکر کردم خودتون رفتید برزیل و سمت امریکا!
    خوشحال شدم گفتم چند تا گزارش خوب خواهیم داشت.

    مدتها بود سایت تد نرفته بودم ولی این سخنرانی بسیار جالب بازهم یادآوری کرد.
    ممنون از انتخاب خوبتان و ترجمه عالیتان:)

  5. سروش می گوید

    اما آزادی وجود نخواهد داشت اگر از آن استفاده نکنید

  6. na3r می گوید

    نمی دونم چرا آخر متن یه خورده چشمام خیس شد …
    نمی دونم شاید دلم واسه خودم سوخت .. شایدم واسه بقیه ..
    من همیشه تلاشمو کردم که مثل گیلا باشم ..

  7. حامد می گوید

    بعد از حدود سه ماه این مطلبتون رو خوندم. چقدر خوشحالم که پاکش نکردم و بالاخره خونده شد. عالی بود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

••4 5