چگونه در دوران جنگ سرد، یک سکه نیکلی، اسرار جاسوسی و انتقال فناوری موشکی آمریکا به شوروری را فاش کرد
در سالهای جنگ سرد، خبری از شیوههای کنونی ارسال اینترنتی اطلاعات نبود، مد آن روزگاران، به خصوص در دهه 1950 و 1960، میکروفیلمها و ارسال رادیویی پیامها بود.
در پست امروز، با هم یکی از داستانهای مشهور جاسوسی در سالهای جنگ سرد را مرور میکنیم:
یکی از کارکنان مطبوعات آمریکایی در آلمان غربی از پلکان پایین آمد، مشغول مرتب کردن اسناد روزنامه شد و گاهگاه نیز مجلات و روزنامههایی را به خریداران میداد. یکی از مشتریان مقداری پول به او داد، بعداً پول خوردی به دست «جیمز بوزارت» – کارمند مطبوعات آمریکایی- داد.
«جیمز بوزارت» همین که سکه نیکلی را گرفت، احساس کرد که این سکه قدری سبکتر از سکههای معمولی و مشابه است و حتی جلا و برق آن به مراتب بیشتر است. اگر در عصر تابستان سال 1953 جیمز بوزارت متوجه چنین سکهای نمیشد، شاید هرگز یکی از اسرار مهم جاسوسی کشف نمیشد و کماکان در پنهان باقی میماند.
سکههای یک سنتی آمریکا سنگینتر از آن سکهای به نظر میرسید که به دست کارمند روزنامه رسیده بود، وقتی که جیمز بوزارت دقیقاً آن را بررسی کرد، مشاهده نمود که سکه ساختگی است. فوراً به پلیس مخفی اف.بی.آی اطلاع داد. مأمورین اف.بی.آی سکه را دقیقاً مورد تفتیش قرار دادند، معلوم شد که در میان کلمه انگلیسی خداوند و حرف جی(G) ، محلی برای باز کردن سکه وجود دارد، در داخل سکه نوارهای بسیار ظریفی قرار داشت، که حاوی اسرار فناوری نظامی غرب بود.
پلیس مخفی آمریکا دانست که شبکه بزرگی از جاسوسان با وسیله نوظهور و کاملاً بکری اسناد محرمانه غرب را به شرق میرسانند:
آن نوارهای در داخل سکه، در واقع 12 میکروفیلم بودند. هریک از میکروفیلمها دارای ده ستون بود که در آنها اعداد خیلی فشرده نوشته شده و در عرض هرکدام از آنها 21 حرف و عدد قرار گرفته بود. به محض آنکه کلید بازگشایی رمزهای سکه به دست آمد و میکروفیلمها در مقابل میکروسکوپهای الکترونیکی قرار گرفت، مسلم شد که از راه تازهای سالها اسناد امنیتی و محرمانه غرب را به شرق رسانیده میشد.
میکروفیلمهای اسناد جاسوسی داخل یک پیچ. در اینجا پیچ در حال عادی و در حالی که باز است دیده میشود:
رمزگشاها فوراً دست به کار شدند، کلید رمز خیلی مشکل بود و به ناچار چند نفر از کارشناسان مشهور و مجرب دستگاههای ضدجاسوسی اف.بی.آی احضار شدند. چند نفر از جاسوسان شناختهشده که در بازداشت مأمورین اطلاعات آمریکا در آلمان بودند، با تهدید و تطمیع وارد صحنه شدند و از آنان برای کشف کلید رمز یاری گرفته شد. آنچه از ابتدای امر روشن بود، شرکت جاسوسان کمونیست در این سیستم جدید مبادله اسرار بود.
با آنکه دستگاههای ضدجاسوسی آمریکا و غرب به خوبی محتویات سکهها را بعد از این واقعه، میخوانند، ولی برای شناختن تمام جاسوسان و کشف اسرار آنان، پلیس و کارآگاهان غرب صلاح را در آن دیدند که سکوت نمایند، تا ماجرای عظیم و بکر جاسوسی کاملاً از بیخ و بن کشف شود.
مردی که «ویک» نام داشت!
«رینوهی هانن» یک جاسوس زبردست روسی بود که اوراق هویت متعددی داشت و نزد دستگاه ضدجاسوسی آمریکا با نام «اوجن نیکلائی ماکی» شناخته میشد، اما سازمان جاسوسی، او را با نام خلاصه ویک به یکدیگر معرفی میکردند.
در سال 1957، این جاسوس خطرناک به روسیه احضار شد، مأمورین امنیت غرب مطلع شدند که «کا گ ب» نسبت به فعالیت مشارالیه مشکوک شده و او را محرمانه احضار کرده است. «کا گ ب»، تصور کرده بود که «ویک» چندجانبه بازی میکند و به اصطلاح سادهتر بر سر اربابان کمونیست خویش کلاه گذارده است. اما در ظاهر امر، ویک با نام مستعار، صاحبِ زمین زراعتی و آپارتمان مجللی بود و برای تصفیه اختلافات ملکی مراجعه کرده بود.
ویک برای آنکه احتمالاً مورد سوء ظن قرارنگیرد، یا اگر بعداً اعضای شبکهاش رسوا شدند و به هویت اصلی او پیبردند؛ اسناد و مدارک محرمانهای که در خانهاش بود به دست پلیس نیفتد؛ همه آنها را در بخاری آشپزخانه محل سکونتش آتش زد و از بین برد، با این حال ویک به خوبی میدانست که ایجاد سوءظن در محافل و مراکز جاسوسی کمونیستها، پاداش یا مجازاتی جز مرگ ندارد، به همین خاطر صلاح را در آن دید که از بازگشت به پشت پرده آهنین منصرف شود و خود را به دستگاههای اطلاعاتی و ضدجاسوسی غرب معرفی کند. او بعدها ضمن مذاکراتی که با مأمورین اف.بی.آی به عمل آورد، صریحاً اقرار کرد که چگونه با یکی از مأمورین عالیرتبه جاسوسی کمونیستها که فقط با نام مستعار «مارک» شناخته میشد ملاقات میکرد و اسناد را به او تحویل میداد.
مرکز اصلی کار جاسوسهای روسی، در نیویورک و سایر شهرهای معتبر و مهم ایالات متحده بود. طرز مبادله سکههای محتوی میکروفیلمهای اسرار محرمانه نیز خیلی ساده اتخاذ شده بود، به طوری که پلیس و مأمورین ضدجاسوسی کوچکترین سوءظنی نمیبردند.
چگونه اطلاعات و اسرار در اختیار دیگران قرار میگرفت؟
در روزهای معینی از هفته ویک پس از تهیه اسنادی که به صورت میکروفیلم درآمده و داخل سکههای نیکلی یا پیچ قرار داشت، خیلی آرام، به پارک عمومی نیویورک میرفت و پس از گردش تکوتنها به بهانه تماشای مناظر زیبای پارک، پای یک تیر سیمانی چراغ برق میایستاد، نفس عمیقی میکشید، بعد در سوراخی که در کنار پایه سیمانی تیرچراغ و پلکان بود چند پیچ یا سکه میانداخت و رویش مقداری خاک یا سنگریزه میگذاشت، بهطوری که هرکس نیز آنجا میایستاد ابداً متوجه نمیشد که تیرسیمانی سوراخی دارد که در داخلش مهمترین اسناد جاسوسی قرارگرفته است. آقای ویک پس از اینکه کارش را انجام میداد، پیپ خود را روشن میکرد و به آهستگی از آنجا دور میشد. هنوز یک ساعت از این جریان نگذشته بود که آقای مارک همین بازی را تکرار میکرد، ولی این بار او سکه را برمیداشت و دنبال کارش میرفت، هیچ کس هم سوءظنی به او و رفیقش نمیبرد.
تنها از این راه نبود که اسرار غرب به دست کمونیستها میرسید، بلکه جاسوسها یکی از همکاران خود را نیز به صورت روزنامهفروش درآورده بودند، اشخاص متعدد از او روزنامه میخریدند و به او پول خرد میدادند، اما تمام پولخردهایی که این روزنامهفروش دریافت میکرد یک نوع نبود، بلکه بعضی از آنها از سری همان سکههای نیکلی بود که در داخلش نوارهای میکروفیلم اسناد قرار داشت، روزنامهفروش در موقع فراغت پولهای نیکلی را آزمایش میکرد و آنهایی را که سبکتر بود و در داخل، حرف «G» از کلمه God ،محل باز کردن آنها مشخص بود، جمع میکرد و به مشتری جاسوسی که میشناخت تحویل میداد. کسی نیز به او سوءظن نمیبرد، چون دادوستد روزنامه و تحویل پولهای خرد را با نهایت مهارت انجام میداد.
دستگیری ویک محرمانه باقی ماند
این نوع مبادله در آمریکا و آلمان غربی صورت میگرفت و تا هنگامی که ویک خود را تسلیم مقامات غرب نکرده بود، برملا نشد. ویک بعداً همراه محافظین پلیس، خانه چندنفر ار همکارانش را نشان داد و به این ترتیب جاسوس به غرب پناهنده شد و یکی از بزرگترین شبکههای جاسوسی پس از جنگ برملا شد.
شبکه جاسوسان در دو کشور آلمان غربی و ایالات متحده آمریکا مرتباً تعقیب میشدند؛ هنوز پناهندگی و تسلیم ویک مخفی بود . کسی از آن اطلاع نداشت. مأمورین اف.بی.آی برای شناختن سایر افراد شبکه، ویک را مجبور ساختند که پیامهای جعلی برای همکارانش بفرستد تا اینکه یکی از اعضاء دست اول که مارک نام داشت، با اسم مستعار امیل.ر-گولدفوس دستگیر شد.
این شخص که ظاهراً به شغل عکاسی و نقاشی در خیابان فولتن استریک اشتغال داشت؛ استودیوی مجهز عکاسی داشت ولی شبها در مهمانخانههای متعدد و ارزان قیمت میخوابید.
در این نقطه از باغ ملی بروکلین، ویک پیغام و اسناد را داخل پیچِ در گوشهای از پلکان میگذارد.
کلنل آبل
مأمورین سازمان امنیت آمریکا به مدت چند هفته استودیوی عکاسی گولدفوس را تحت نظر قراردادند؛ ولی معلوم نبود گولدفوس به چه علت استودیوی عکاسی را بدون اینکه قفل کند، ترک کرده است. بالاخره پس از چند روز و شب مراقبت سرانجام ناگهان سروکله گولدفوس پیدا شد. ابتدا به داخل استودیو رفت و پس از آنکه کارهایش را انجام داد، مقارن ساعت هشت شب چراغها را خاموش کرد و از استودیو خارج شد.
مأمورین اف.بی.آی او را تعقیب کردند تا اینکه به مهمانخانهای رفت. گولدفوس در این مهمانخانه با نام مارتین کولینز اتاقی گرفته بود. وقتی که هویت جعلی او روشن شد، مأمورین اف.بی.آی فوراً او را بازداشت کردند.
در اف.بی.آی بود هویت وتقعی آقای امیل- گولدفوس یا مارک و یا همان مارتین کولینز، مشخص شد : کلنل رودلف ایوانوویچ آبل -سرهنگ ارتش شوروی– نیست که در تشکیلات جاسوسی «کا گ ب» اتحاد جماهیرشوروی شغل حساسی داشت.
اسرار U2 آمریکا
کلنل آبل بعداً اقرار کرد که ضمن مسافرت به شوروی اطلاعاتی در زمینه پرواز هواپیماهای U2 به مأمورین ضدجاسوسی شوروی داده و دوباره به آمریکا برگشته است.
جالب است بدانید بعدها، همین اطلاعات، باعث سقوط یکی از U2ها، دستگیری خلبانش توسط روسها و در نهایت معاوضه او با آبل شد.
آبل بعداً نیز اقرار کرد که سه نفر از وابستگان نظامی سفارت شوروی در واشنگتن با کمک یکی دو نفر از مأمورین شوروی در سازمان ملل متحد و کلنل آبل یکی از شبکه های قوی جاسوسی و اطلاعاتی را در شمال آمریکا اداره می کرده است.
کلنل آبل پس از کسب اطلاعات، آنها را به صورت میکروفیلم درمیآورد و همراه سکههای نیکلی به هی هانن میرسانید و از آلمان غربی به پشت پرده آهنین انتقال میداد.
رمز ویک چه بود؟
هی هانن نمیتوانست همیشه همراه خویش کتاب رمزگشایی را ببرد، این رمز پنج کلید بازگشایی داشت و هریک از حروف الفبای انگلیسی، درمقابل یکی از اعداد افقی و عمودی تغییرشکل میداد، هی هانن تا آنجا که میتوانست کلید رمز را به خاطر سپرده بود، بقیه آن را که به خاطرش نمیماند درمیان نت آهنگهای محلی و صورت مخارج خویش نوشته بود، به طوری که اگر دستگیر میشد، کسی نمیتوانست پی ببرد که نت آهنگهایی را که هی هانن همراه دارد، یکی از مهمترین کلیدهای رمز جاسوسی دوران اخیر است.
کلنل آبل با رمز مخصوص به خود کار میکرد که در دستگاههای ضدجاسوسی کشورهای غربی، این رمز به نام «رمز مارک» مشهور بود. رمز کلنل آبل غیرقابل کشف و افتتاح بود، زیرا در این رمز فرمول معینی به کار نرفته بود، بلکه اشکال و اعداد غیرمنظم جای حروف الفبا را گرفته بود و این اشکال و اعداد را نیز فقط کلنل آبل میدانست چیست. دستگاه ثانوی که از آن اطلاع داشت، ادارات جاسوسی کمونیستها بود.
هنگامی که کلنل آبل دستگیر شد، تقریباً غافلگیر گشت و در یکی از کازیههای میز کارش کتابی به دست آمد که 250 صفحه داشت و تمامی آن کلیدهای رمز جاسوسی بود. گرچه رمزنگاری به صورت تبدیل حروف الفب ابه اعداد سابقهای چندصد ساله دارد، ولی باید دانست که جاسوسان دوران جنگ سرد، از بازی اعداد و حروف به طرز جالب و تازهای استفاده میکردند.
در 10 فوریه سال 1962، کلنل آبل تنها بعد 4 سال زندان، با خلبان یک هواپیمای U2 به نام گری پاورز که در خاک روسیه سقوط کرده بود، معاوضه شد، تا اینکه در سال 1971، به خاطر ابتلا به سرطان ریه درگذشت.
در مورد سقوط گری پاورز در خاک شوروی و مبادله او فیلمی ساخته شد بود که احتمالا باید این فیلم باشد و سالها پیش هم از تلویزیون ایران پخش شده است.
منبع: ویکیپدیا (+ و +) – مجله دانشمند سال 1943
با سلام و خسته نباشید
داستان جذابی بود
خسته نباشید بابن این همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ترجمه
باتشکر از شما
مطلب بسیار جذابی بود
خیلی زحمت کشیدید. ممنونم
جالب بود،ممنون.
جالب بود.توی یه سکه.الآن که فکر کنم دیگه با باکتری و اینا جاسوسی میکنن رو تن باکتریه اسرارو مینویسن و اینا!
دمت گرم دکتر خیلی جذاب بود
تشکر من رو از صمیم قلبم بپذیز دوست من امیدوارم موفق باشی.
چه حوصله ای دارید ! برای یک موضوع اینقدر مینویسید !
🙂
جالب بود ممنون
با سلام
از شما به خاطر مطالب ارئه شد متشکرم .
مرعشی
پول خرد صحیح است نه پول خورد. خورد از مصدر خوردن می آید و خرد به معنای کوچک است.
با تشکر
سکه 5 سنت صحیح است نه یک سنت