یک پست بلند بیخواننده : ابتذال در وبلاگنویسی و وبلاگخوانی
بارها پیش آمده که به مطالب جالب
در زمینه آیتی و پزشکی برخوردهام ، که بسیار مناسب برای ترجمه و چاپ بودهاند،
ولی برای گذاشتن در وبلاگ نه.
تجربه کوتاه وبلاگنویسی من باعث
شده قیل از نوشتن مطلبی حدس بزنم که از آن استقبال خواهد شد یا نه. در اوایل
وبلاگنویسی پستهای بلند زیادی داشتم که بیش از آنکه علایق مخاطبان را در نظر
بگیرند ، علایق خودم را مطرح میکرد. رفتهرفته سعی کردم که نوشتههایم آمیزهای از
علایق خودم و مخاطبانم باشد. این کار در عین اینکه حسنهایی دارد ، اشکالات عمدهای
هم دارد.
خوانندگان وبلاگ ما به هر علت
پستهای بلند را از ابتدا تا انتها نمیخوانند، به نوعی مطالب را اسکن میکنند. در
این میان اگر مطلب تا حدودی انتزاعی باشد، نویسنده باید مطمئن باشد که پستش جز
معدود خوانندههای ثابتش خوانندهای ندارد. علل اینگونه خواندن مطالب میتواند کم
بودن وقت ، سخت بودن ذاتی مطالعه پشت مانیتور ، نوع نگاه کاربران اینترنت ایران که
تنها از جنبههای تفریحی اینترنت استفاده میکنند، باشد. گاهی هم نویسنده مطالب
اصول نوشتن را رعایت نمیکند. استفاده از یک تصویر حتی برای پستهای مفهومی ، بواد
کردن کلمات و جملات کلیدی پست ، نوشتن پست در پاراگرافهای جدا از هم ، همگی باعث
سهولت مطالعه نوشتهها میشوند.
اخیرا به مقاله جالبی درباره وب 2
برخوردم ، این مقاله بصورت تحلیلی وب 2 را معرفی میکرد و بسیار مناسب ترجمه بود،
مخصوصا در این روزها که هر سرویس تازه زاده شدهای را منتسب به وب 2 میکنیم ، بدون
اینکه از وب 2 تعریفی داشته باشیم. مقاله پنج صفحهای بود. صفحه اولش را که ترجمه
کردم با خودم فکر کردم و کلاهم را قاضی کردم و دیدم این نوشته به اندازه انگشتان دو
دست هم خواننده پیدا نمیکند ،پس چرا باید زحمت ترجمه آن را بر خود هموار کنم.
قبلا هم سابقه نوشتن پستهای در
زمینه پزشکی ، آیتی و ادبیات داشتم که خوانندهای پیدا نکرده بود. یک بار هوس یک
تحقیق خودخوانده درباره بورخس به سرم زد، دو سه مقاله مکتوب و 5-6 مقاله در اینترنت
و چند تایی هم مطلب به انگلیسی را خواندم و حاصل آنها شد یک مطلب جمع و جور و خلاصه
. برای کامل کردن مقالهام چند داستان کوتاه هم از بورخس به این نوشته افزودم ولی
به شهادت ترافیک وبلاگ و تعداد کلیک روی لینکهای این مقاله دریافتم که استقبالی از
این مطلب نشده است. درباره مطالب پزشکی که وضع فاجعه بارتر است! ، به حکم وبلاگ
خوان نبودن پزشکان ( در اغلب موارد) کلیه این پستها بیخواننده میماند ، بگذریم از
چند پزشک وبلاگخوان وبلاگنویس که همواره به من لطف داشتهاند.
تا اینجای این پستم شد ، مقدمه.
میخواهم در اینجا به مسئله کلیتر نگاه کنم و این سوال را مطرح کنم که چرا وقتی به
لیست سایتها و وبلاگهای پرترافیک ایرانی نگاه میکنیم، نوع خاصی از آنها که به
انتشار مطالب زرد و مبتذل میپردازند ، در صدر قرار میگیرند. مثلا یک سایت خاص
بازدیدکننده ای بیش از 5 هزار نفر در روز دارد. شما وبلاگ ایرانیی را میشناسید که
این اندازه بازید کننده داشته باشد؟ چرا از مطالب حاشیهای وبلاگهای جدی بشتر از
مطالب اصلی و غالبشان استقبال میشود؟ چرا با عرض معذرت زن بودن ( یا زن نمایاندن!)
یک وبلاگر تعداد کامنتهایش را ده برابر میکند؟( در شایستگی تعدادی از این وبلاگها
شکی نیست ولی چرا وبلاگهایی دقیقا مشابه آنها کامنتی بسیار کمتر دارند.) چرا
بیشترین کلمات جستجو شده در موتورهای جستجو توسط ایرانیان کلمات پورنو هستند.( قبول
ندارید، به آمارگیر وبلاگتان توجه کنید، کافی است در یکی از پستهایتان از کلمه خاصی
به هر علت استفاده کرده باشید ، حتما روزانه چند نفر با سرچ همین کلمات وارد
وبلاگتان میشوند ، حتی بعضی از دوستان رند با قرار دادن تعمدی این کلمات در یکی از
پستهایشان ترافیک وبلاگشان را بالا میبرند، مثلا مینویسند ، عکس فلان کس را که آن
طوری باشد نداریم ، بیخود وارد وبلاگ ما نشوید ، داستان اینوری و آنطوری نداریم.
جستجوگران بینوا هم که که اکثریتشان اصول اولیه جستجو را هم نمی دانند ، ناخواسته
وارد آن وبلاگ میشوند و در دل از خجالت وبلاگر مربوطه درمیایند!)
این هم دیدگاههای مختلف نسبت به
این قضیه:
– دیدگاه چه اشکالی دارد:
آقا چه اشکالی دارد. الان همه دنیا سطحیخوان هستند ، ما هم تافته جدا بافته
نیستیم. مگر گوگل زایجست را ندیدهاید؟ مگر در آنجا آمار جستجوی سلبریتیها و مطالب
دیگر کم است؟ وقتی میتوانیم یک چیز را ناهنجار تعریف کنیم که با متوسط معمول آن
متغیر فاصله زیاد داشته باشد. اگر سیستمی بود که نوع استفاده کاربران ایرانی و غیر
ایرانی را نشان میداد ، میدیدید که تفاوت چشمگیر نیست. پس مته به خشخاش نگذارید.
اصلا طبق کدام معیار یک سایت و یا وبلاگ را مبتذل میپندارید و دیگری را نه. شاید
کسانی باشند که وبلاگ خود شمارا سطحی بدانند.
– دیدگاه اگر درست بشود مثلا چه
میشود: آقا فرض کن وبلاگهایی که مطالب جدی ، تحلیلی و آموزش میگذارند ، مخاطب
بیشتری پیدا کنند ، چیزی عوض میشود؟ مهم همان مخاطبان خاص هر وبلاگ هستند. من همان
20-30 خواننده ثابتم را کافی میدانم، خوانندههای گذری مهم نیستند.
– دیدگاه تئوری توطئه: ممکن
است دستهایی باشند که در صدد تقویت و گسترش وبلاگهای سطحینویس باشند. بعضی وبلاگها
عامدانه به سنتها و فرهنگ ایرانی- اسلامی حمله میکنند و همین وبلاگها که اتفاقا
نماینده تفکر غالب وبلاگستان فارسی هم نیستند از سوی بعضی محافل خارجی حمایت
میشوند.
– دیدگاه پوچگرایی: زندگی
دو روزه ، حتی خود تولد آغاز را مرگه. اصلا وبلاگ بنویسی که چه بشود!
– دیدگاه ریشه علتها: یکسری
محدودیتهای اجتماعی باعث شده که ملت در اینترنت دنبال چیزهایی باشند که در عالم
واقع امکان دسترسی به آنها را ندارند . اگر میبینید تعداد وبلاگهای فارسی از لحاظ
کمی زیاد است این را به حساب فرهنگ بالای آیتی و یا علاقمندی مردم به این پدیده
نگذارید. اگر مردم راحتتر بودند ، حرفشان را در نشریههای کاغذی میزدند و امیال و
آرزوهایشان در همین دنیای غیر سایبر نمود پیدا میکرد، آن وقت برخورد مردم با
اینترنت به طور عام و وبلاگ به طور خاص به کلی فرق میکرد.
– دیدگاه یک سوزن به خود و یک
جوالدوز به دیگران: اول اشکالات نگارشی و تکنیکی خودتان را رفع کنید و بعد این
سوالات را مطرح کنید. مطالب خودتان را سادهتر بنویسید. به شعور مخاطبتان احترام
بگذارید. سرعت لودینگ وبلاگتان را بالاتر ببرید. وبلاگتان را متنوع کنید.
پاسخ درست شاید آمیزهای از همه
اینها باشد. نظر شما چیست؟
یک پست بیخواننده
بلاگ نیوز به این مطلب مبتذلتون لینک داد!!:)
پس چی بنویسیم آقای دکتر!!؟
من خودم از سنگینی وبلاگم عذاب وجدان دارم ولی متاسفانه قالبم با سیستم بلاگ اسپات همخوانی نداره.
اول در مورد تیتر: ابتذال در وبلاگ نویسی
ببینید دنیای وبلاگ ما با دنیای واقعمی مان ارتباط خیلی نزدیکی دارد. شما اگر خانمی را ببینید در کنار خیابان بیست نفر براش بوق می زند اگر همون اولی سوارش نکرده باشد ولی برای یک سبیل کلفت باید مدتها بایستد تا یک پیکان 62 براش بوق بزند این رمز بازارداغی وبلاگ های زرد است . . جامعه ای در پی شهوت، که هرچه بیشتر منعش می کنی بیشتر داغ می شود
دوم اینکه بلاگر ها مثل همه مردم بی حوصله اند. البته مکردم دنیا میروند به سمت خلاصه کردن امور . .برای همین هر کاری زود تند و سریعی می گیرد
ایم دیدگاه من را می توان پیروی از جامعه واقعی دانست. مردمانی ظاهرا مبادی آداب و اهل تعارف که در عمل برای 10 ثانیه زود و دیر شدن جار و جنجال می کنند
پست طولانی، کامنت طولانی . . . بلاگری که شب اینترنت نداشته باشه همین میشه . .صبحش با یک پست بلند شروع می شه
سلام علىجان
اول اینکه گاهى وقتها خوبه که براى دلت هم بنویسى نه براى خوانندههات. وبلاگ قراره بابى باشه براى دنیاى جدید و تفاوت با دنیاى ژورنالیستى. اونجا خوانندهست که تعیین مىکنه همچیز رو، ولى اینجا سلیقهى نویسنده تعیین کنندهست.
دوم؛ در مورد مطالب طولانى، بهتره خلاصهى مطلب رو طورى که هم قابل فهم باشه و هم اشارهى موثرى به اصل مطلب داشته باشه، نقل کنیم. اینطورى، هم خواننده فرارى نمىشه، هم محتواى فارسى در مورد اون مقولهى خاص تولید مىشه و هم احتمالا براى نویسنده خستهکننده نیست.
و سوم اینکه این پست خواننده داشت!
سلام؛مطلب جالبی بود.در واقع موضوعی که بیان کردید واقعیتی بود. دیدگاههایی هم که مطرح کرده بودید هر کدام به نوبه خود جالب توجه بود.(البته شاید به جز مورد آخر).موفق باشید.
Dear Alireza, From the theories you proposed I agree mostly with “دیدگاه ریشه علتها”. Of course othersare involved too. But these topics , homepages and weblogs are substitutes for other paper journals which are missing or forbidden in our society. But at least look at your works and tarnslations in your weblog as an archive for your works. You may publish a book out of your weblog someday. A regular reader of your weblog. /A
البته من معتقدم این ضعف خواننده ها و نویسنده های ایرانی با هم است، نگاهی به Slashdot یا Neowin یا BetaNews بیاندازید دست اندرکاران این سایتها چون معتقدند و در عین حال مطمئن هستند که میتوانند از نوشتن و تولید محتوا در سایتهایشان درآمد تولید کنند وقت نسبتا زیادی را صرف سایتشان میکنند وقتی که من و شما هرگز نخواهیم داشت. از طرف دیگر نکته ی مهم تری هم هست آنهم اینکه یوزرها میدانند برای چه آنلاین هستند مطالب را در این سایتها میخوانند و اگر مطلبی را به نظرشان برسد در تکمیل میآورند اما یوزرهای ایرانی نمیدانند حتی برای چه آنلاین هستند! و تنها کسانی وبلاگ میخوانند که وبلاگ مینویسند، که این تازه شروع تراژدی است.
علیرضا(ی) عزیز
سلام
شکل زندگی امروز طوریست که کتابها یا نوشتههای طولانی محکوم به نخواندهشدناند.
یک نوشتهی کوتاه را سریع میخوانیم. البته این سریعخوانی همیشه با سطحیخوانی همراه نیست.
یک دلیل اشتیاق بشر امروز به به آثار و نوشتههای کوتاه، مشغلهی زیاد است و کمبود وقت. اگر دقت کنی، امروزه نویسندهگان درازنویس نیز بیشتر کتابهایی مینویسند با حجم خیلی کمتر. مثلا در همین ایران خودمان، دولتآبادی در عوض کلیدر دو سه هزار صفحهای، حالا رمان سلوک 200 صفحهای را مینویسد.
به نظر من وبلاگ پدیدهایست که میتواند با ادبیات (و شاید سایر رشتهها) به رقابت بپردازد. و بلاگر باید بتواند هنرمندانه شاخ و برگ مطالبش را بزند تا شاید خوانندهها با مشاهدهی حجم آن نگریزند! حتما دیدهای مطالبی را در وبلاگها که اندازهی چند صفحهی A4 هستند. خودت بگو یک شخص که سخت هم وبلاگخوان است، از این سری مطالب روزی چند تا میتواند بخواند؟
این مساله خیلی جای بررسی دارد.
******
(در ضمن گفته بودی که دیگر صفحهات را خیلی سنگین نخواهی کرد! حالا زدهای زیر حرفت! تصور میکنم بیشتر بهخاطر عکسها باشد. و نظر من اینست اگر بتوانی عکسها را در سایز خیلی کوچک بگذاری در وبلاگ، و امکانی فراهم کنی که با کلیک روی آن بشود سایز بزرگتر و واقعیتر را دید، خیلی بهتر میشود.
خیلی وقت است میخواهم این را به تو بگویم. حالا در پرانتز آوردم.)
شاد باشی.
کوواش
(آدرس وبلاگ را هم نمینویسم چون فعلا پادرهوام!)
آخه وقتی چراغ recived خاموشه آدم دلش نمی آد وقت تلف کنه.تازه offline خوندن هم حال نمی ده(!)
به هر حال یا باید اهمیت را به کیفیت داد یا به کمیت. به نظر من کیفیت نقش مهم تری دارد. اگر کسی از دستش برمی آید در این بازار آشفته ابتذال و سطحی نویسی چند خط حرف درست و حسابی بنویسد بهتر است . از قدیم گفته اند یک ده آباد به از صد شهر خراب.
من که طرفدار مطالب پزشکی در وبلاگها هستم. هر وقت می خواهم مطلبی را به فارسی سرچ کنم تقریبا تیرم به سنگ می خورد.
علیرضای عزیز، حرفت رو کاملاً درک میکنم. مثل مقالهء بلندبالای من که فکر میکنم سه چهار نفر بیشتر نخوندنش. حالا مقالهء من که چیز تحفهای نبود، اما شما در مورد مسائل حرفهای هم مینویسی، در حالی که کاربرد علمی و تخصصی اینترنت تا اینجایی که من میبینم هنوز درست در ایران جا نیفتاده. همونجور که خودت میگی به عنوان مثال پزشکهای ایرانی اهل وبگردی نیستند، در حالی که اینترنت یکی از بهترین منابع برای جمعآوری اطلاعات دست اوله. برای رفع این مشکل دو راه وجود داره. یا شاید شما باید خودت رو به رسانهای که در اون مینویسی کمی بیشتر منطبق کنی و عامهپسندتر بنویسی (البته نه به این معنی که مبتذل بنویسی!) و از موضوعات خیلی تخصصی پرهیز کنی، که احتمالاً خودت رو ارضا نخواهد کرد و ممکنه به تدریج شوق و ذوق نوشتن رو از دست بدی. یا اینکه شعار «کیفیت ارجحتر از کمیت است» رو در پیش بگیری و به خودت بگی اگه بین این خوانندهها تعداد کمی هم نوشتهء من رو با دقت و توجه کافی بخونند، در شرایط فعلی خودش خیلیه! من روش دوم رو در پیش گرفتهام و برام تنها مهمه که نوشتهام دست کم برای یک نفر تأثیرگزار باشه. اینه که دیگاره دوم رو، البته نه با لحن خاصی که تو نوشتهای، بلکه کمی مثبتتر، درست میدونم.
اینم بگم که سواد من هم گاهی برای فهم مطالب پزشکیت کافی نیست و برای همین برات در اینجور مواقع اغلب کامنت نمیذارم تا یه وقت با گفتن حرف بیربط و احتمالاً غلطی خودم رو سبک نکنم. اما با این حال اونها رو با دقت و توجه میخونم. اینه که دست کم من رو میتونی جزو اون خوانندههای کیفیتی بذاری!
دیروز داشتم با خودم فکر میکردم اینکه این متن بلندتونو کامل خوندم به خاطر انتخاب تیترتون بود!
پس میشه گفت حتا منکه یه وبگرد خوان حرفه ایم!باز با یه تیتر خوب گول میخورم و همه متن رو میخونم حتا اگه بلند باشه!!
ولی در کل مطالبی که به نقد وبلاگ نویسی میپردازه رو خیلی دوست دارم بخونم.
من با تمام حرف هاتون موافق.فقط کافی یک نگاهی در وب کرد اون وقت می بینی که وبلاگ هایی که مطلب تخصصی و می نویسند خیلی کمتر از وبلاگ های دیگه که با نوشتن یک خط خداتا کامنت میگیرن بازدید دارن.یارو فقط مینویسه ” آه امروز دلم کمی پاییزی شده….” اون وقته که سیل کامنت ها سرازیر میشه دیگه اگه نویسندشم زن باشه که واویلاست.
http://leily.blogfa.com/
در مورد نتایج موتور های جستجو هم فقط از شما می خوام که به این لینک یک نگاه بندازی
http://www.google.com/search?hl=fa&q=%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87+%DA%A9%D9%88%D8%B3+%D9%88+%DA%A9%D9%88%D9%86&btnG=%D8%AC%D8%B3%D8%AA+%D9%88%D8%AC%D9%88%DB%8C+%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%84
وبلاگ بنده نتیجه اول میاد ( چه ربطی داره من نمی دونم )
سلام دکتر جان! عرضم به حضورت که اول:
یه نگاهی به آمار مطالعه ایرانیها بنداز. فکر کنم چند دقیقه در هفته باشه که دقیقش یادم نیست. حالا از همینها بیشترینشون زنهای خانهدار هستند. خوب، اینها چی میخونند؟ از همینها که روی جلدش عکس یه دختر خردسال آرایشکرده (به قول ما گیلکها: چاکونواکون بکوده!) داره و مطالبش شامل فال هفته و حوادث و اخبار خصوصی بازیگرها و … خلاصه همون زرد خودمونه! اگه بخواهیم اینها رو هم از اون آمار مطالعه کم کنیم، چی میمونه؟ حالا همین رو بگیر و بیا تو دنیای اینترنت.
و اما دوم: ذات اینترنت و به ویژه در اینترنت، کاربر را سریع و در نتیجه سرسریخوان بار میآره. در اینترنت همهچیز سریع اتفاق میافته. تو تا سر یک خبر از ایسنا یا بیبیسی فکر کنی، خبر بعدی اومده تو صفحه اول سایتشون. از طرف دیگه، اینترنت در ایران، با تمام پیشرفتهاش، هنوز یک کار لوکس و البته هزینهبرداره. این دو عامل کاربرها رو سرسریخوان بار آورده.
و آخر: من بعد از مدتی کار با اینترنت، احساس کردم که دارم دچار بیماری سرسریخوانی میشم. به همین دلیل دو کار کردم: هر مطالعهای رو در حالت آف و سر فرصت انجام میدم. ایمیلهام رو در حالت آف مینویسم. وبلاگ دوستان و کسانی که برام کامنت گذاشتند رو در حالت آف میخونم و کامنتهاشون رو توی وُرد مینویسم. بعد وصل میشم و کارهای مستقیم رو انجام میدم. در ضمن، به خودم نهیب زدم که هدف اصلی رو گم نکنم. و این اصل رو که: اینترنت هم تنها و تنها یک رسانه است. یا با ارفاق، یک «چندرسانه». پس نباید اسیرش باشی.
یکی دیگه از علتاش هم می تونه عدم معرفی درست باشه. مثلا در مورد خود شما آیا سایت پزشکی معتبر فارسی ای سراغ دارید که به وبلاگهای مرتبط در این زمینه لینک داده باشه. یا مثلا در مورد من این همه انجمن های مختلف در زمینه متالورژی(جامعه ریخته گران، انجمن خوردگی و….) کدوم یکی سایت فعالی دارن که مثلا در قسمت لینکش سعی کرده باشه تمام منابع مرتبط در اینترنت رو پیدا و معرفی کرده باشه؟
واقعا حرفت درسته ..وبلاگ فوق العاده جالبی داری من از دفعه اول که اومدم توی این وبلاگ خیلی خوشم اومد … اگه واقعا علاقه دارین این مسائلی که نوشتی توی وبلاگ ها کمتر بشه باید به کارتون ادامه بدین…موفق باشی
با سلام
به مطلب جالبی اشاره کردید. موضوعی که متاسفانه نه فقط در وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی نمود داره که در همه جنبه های زنگی ما مشاهده میشه.من فکر می می کنم که ما معمولا عمیق نمیشیم در مسایل و بیشتر در سطح حرکت می کنیم. ما مردم سریعی نیستیم، ما عجولیم.در سریع بودن مهم دریافت مطلبه به صورت کامل و در زمان کم یا انجام کار به بهترین وجه ممکن در کوتاهترین زمانه ولی ما تنها فکر می کنیم که کار رو انجام بدیم که البته اینقدر عجله برای انجام کار داریم که نه تنها که کار درست انجام نمیشه که زمان رو هم از دست میدیم.برای همین هم موقع وبلاگ خوانی فکر می کنیم در کمترین زمان وبلاگهای بیشتری رو بخونیم و برای همین حوصله نمی کنیم که مطالب طولانی رو هر چقدر هم جذاب و پر محتوا باشن بخونیم.من فکر می کنم این قبیل مشکلات فرهنگی ریشه دار تنها با بیان کردنشون و اگاه کردن دیگران به وجود این قبیل مسایل امکان پذیره و نمی دونم که چرا همه ما از انتقادات سازنده و گوش کردن به دیگران فرار می کنیم.
حرفهای من هم طولانی شد ولی امیدوارم سعی کنیم همه حرفها رو بشنویم.
درود!
من نمیدونستم زن بودن بلاگر هم تو زیاد شدن خواننده ها تاثیر داره. من فکر میکنم اون تئوری یافتن ریشه ها میتونه در مورد خیلی از این مسائلی که گفتی درست باشه. البته خیلی از وبلاگ نویسها هم خارج از ایران هستند که در مورد اونها خوب مسائل دیگه مطرحه.
من با اجازه به اینجا لینک دادم.
خ.تندنی بود و تفکر برانگیز
مطلب جالبی بود. من فکر می کنم وبلاگ روزنامه نیست که بخواهی دائماً نگرانش باشی که زود شد، دیر شد، چی بنویسم، چی ننویسم. باید توش خودتو ول کنی. به قول معروف هرچه می خواهد دل تنگت بگو.
سلام به نظرم مطالب کوتاه ویژگی وبلاگ های عمومی و روزمره هست که حوصله ی خواننده را سر نبرند ضمنا بلندی مطالب در وبلاگ های تخصصی اشکالی ندارد. در مورد تئوری توطئه میتوان مانور داد ولی نه به آن شدتی که گفتی. هیچ کس نمیتونه مافیای وبلاگی(خواسته یا ناخواسته) رو انکار کنه. نوع لینک ها تاثیر زیادی روی تعداد خواننده حتی کیفیت نوشته ها دارند. به قول معروف اگه میخوای صاحب وبلاگی رو بشناسی بهتره لینکاش رو ببینی!!
عزیز برادر به نظر این فقیر ابتذال هم در فرهنگ ما مثل همون بیماریهاییست که پاتولوژی مشخص و معین ندارند و هر چه در موردشون گفته بشه با عرض معذرت حرف مفته حتی اگه تسکینی هم موقتا در پی اش باشه ! ابتذال در جامعه ای که هیچ ارزش مورد اجماعی درش وجود نداره چیه؟ متر و معیار و سنجه ات برای عیار ابتذال سنجیت چیست ؟!
یک نوشتهی بلند، یک نظر بلند!
*
سلام دوست عزیز،
لینکی در وبلاگ “هزار و یک روزنه” باعث شد برسم به این مطلب. موضوع جالبی را مطرح کردی و دقیقاً از زوایای مختلفی میشه درموردش صحبتکرد.
مواردی که گفتی + نظرات(پرویز، منیری، کوواش، امین و مازیار) همگی جالب و بعضاً دارای مشترکاتی هستند… میشه از تجزیه و تحلیل همین نظرات به علت این نگرانی(!؟) رسید.
*
نمیدانم که از شروع وبلاگنویسی شما چقدر میگذرد!؟ چندماه یا بیشتر؟… اگر قدیمی هستی که قاعدتاً باید به این مسائل عادت(!)کردهباشی…
افرادی که دنبال نوشتههای کمارزش میگردند، گروهی جدا هستند، چه توقعی میشود داشت!؟ اینکه جذب مطالب جدی بشوند؟ کمتر چنین چیزی ممکن است.
*
چه باید کرد!؟
باید مختصر و مفید نوشت یا طولانی و کامل!؟
ج: دقیقاً بستگی به نوع مطلب دارد. مگر میشود دربارهی یک موضوع مهم پزشکی، در چند سطر موضوع را فرمالیتهکرد!؟…. درعینحال میشود برای خواندیتر شدن مطالب طولانی، از روشهایی استفادهکرد.
*
موضوع خیلی مهم:
“موضوع، کیفیت و کمیت نوشتهها” همگی به سلیقهی نویسنده است؛ پس از منتشر شدن مطلب، سایر قضایا همگی به سلیقهی خواننده است.
امکان دارد من از یک مطلب کوتاه شما خوشم بیاید و از مطلب قبلی(که تصادفاً میتواند طولانی باشد) خوشم نیاید… و یا برعکس. برای خود من، تنها چیزی که باعث انتخاب یک نوشته/نویسنده میشود کیفیت مطلب است، خواه نوشته یک جمله باشد، خواه 1000 جمله… چیزی که مهم است رضایتخاطر من بعد از خواندن مطلب است… اینکه حس کنم چیزی بدردبخور یادگرفتهام یا با طرزتفکر جالبی آشنا شدهام و…
*
هرکس میتواند مطمئن باشد اگر مطالب مفیدی بنویسد[چه کوتاه، چه بلند] حتماً مشتریهای پروپاقرصی خواهدداشت و “به مرور زمان” تعدادآنها بیشتر خواهدشد.
نظر شخصی من این است که اگر یک خواننده خوب و منتقد داشته باشم بهتر از هزار خوانندهی ریاکاری است که در Comment بهبه و چهچه میکنند و در دل به ریش نویسنده خنده!
اصلاً نگران تعداد نظردهندهها نباید بود! این نظر منه. مهم اینکه نویسنده هم پس از منتشرکردن مطلبش احساس رضایت کنه… مطمئن باشید در خلاء نمینویسیم! اما این هم دلیل نمیشود که بیکار بمانیم: حالا که سیستمی برای اطلاعرسانی دربارهی وبلاگها نیست پس وظیفهی هرکدام از ماست که برای معرفی وبلاگهای موردعلاقه، تلاش کنیم.
بعد از اینکه یک وبلاگ به لیست موردعلاقهی من اضافه شد نوبت این سوال است که “دوستان او چه کسانی هستن!؟” چه وبلاگها/سایتهایی را دوست دارد؟… از این طریق و بهواسطهی یک نفر با چندنفر(اندیشه) دیگر هم آشنا میشوم. اینکه تا کی طرفدارش بمونم کاملاً بستگی داره به خودش!
***
اما تمام اینها بود “مقدمه”!!!
یک پیشنهاد دارم که میشه راجع به اون فکر کرد و نظر من اینکه به “هزاران دلیل” باید به اون سمت بریم…
پیشنهاد من “وبلاگنویسی گروهی” است.
چرا!؟
فقط به چند مورد اشاره میکنم:
1) لزوم تمرین کار گروهی برای ملتی که بشدت بیگانهاست با آن.
2) تنوع اندیشهها که باعث ایجاد خلاقیت و انگیزه میشه.
3) تنوع در مطالب در نتیجه تکراری و یکنواخت نبودن کل وبلاگ (مراجعهکننده به سایت، دستخالی برنمیگرده!)
4) بعضی از دوستان هستند که خوب مینویسند ولی دیر به دیر. حتماً این حالت را تجربه کردین: روزی یکبار بمدت 10 روز به یک وبلاگ مورد علاقه سر زدید، هنوز مطلب جدیدی ننوشته!… حس جالبی نیست.
5) وبلاگنویسی معمولاً دوره (period) داره! هرکسی ممکنه در یک برهه، به دلایل مختلف (گرفتاری، افسردگی و…) نتونه بنویسه؛ کم نیستند وبلاگنویسانی که برای همیشه با این پدیده خداحافظی کردند و بعضاً وبلاگهای مفیدی داشتند. کار گروهی این مشکل را کمتر میکنه.
***
:: اینکه «در وبلاگنویسی گروهی، اعضای تیم باید همگون باشند[نه الزاماً همفکر] و درمورد یکسری اصول حداقلی تفاهم داشته باشند» توضیح واضحات است.
:: اصولاً من اگر برم بالای منبر دیگه پایین بیا نیستم! (اینو “نرگس” میدونه! ارثیه!!!) شاید بعداً [دراینرابطه] بیشتر با هم “بحث” کردیم و شاید این وسط چند نفری هم بجای بحث “عمل” کردند!
نظز من اینه که دیدگاه اول(چه اشکالی داره) 35 درصد، دومی (که چی)30 درصد، دیدگاه “ریشه یابی” 20 درصد و “سوزن زنی” 10 درصد اعتبار داره. 5 درصد دیگه رو هم شما ننوشتی منم نمیگم تا هنوز انگیزه واسه تحقیقات طولانی و پستهای بلند و بالا داشته باشی 🙂 راستی بهت تبریک میگم. تعداد کامنتهای این پستت نشون میده داری کم کم راه و رسم خواننده پیدا کردن و کامنت گرفتن و یاد میگیری. با آرزوی موفقیت بیش از پیش و همیشگی …
آدم کرمش می گیرد این پستهای بی خواننده را بخواند! اما چه لذتی دارد معاشرت با همان بیست سی نفره محدود…
این سلام از آشناییتون خوشحالم. به نظر من مهمترین دلیل همون دیدگاه ریشه علتها است. راستی خیلی علاقمند هستم تحقیق بورخس شما رو بخون چون از طرفدارانشم خیلی زیاد. پیروز باشید.
مطلبتون دید داد بِهم.اون قسمت دیدگاه ها هم جالب بود.یه مشق عملی از تکثر و گذاشتنِ خود جای دیگران و نشانه یک دید باز بود.با اجازه به این مطلب لینک میدم.
سلام …فکر کنم مجموع دیدگاه هاتون درسته (: اما خودم بیشتر فکر می کنم خیلی هم اینطور قضاوت صحیح نیست . یعنی وبلاگ خوب و مفیدی که خواننده نداره احتمالا اصول دقیق وبلاگ نویسی رو رعایت نمی کنه … راستش نمی دونم این اصول چیه چون چیز مکتوب و قانون مدونی براش وجود نداره اما از تجربه وبگردی خودم اینطور حدس می زنم که وبلاگ نوشتن اسلوب خودش رو داره … مثلا بذارید وبلاگ زیتون رو مثال بزنم . همیشه پستهای بلند داره اما خواننده با رغبت می خوندش . هوم ؟
اه . نمی دونستم پیامگیرتون اوکی داره وگرنه همه کامنتم رو تو یکی جا می دادم . دیگه اینکه گستره وبلاگ ها خیلی خیلی خیلی وسیعه . خود من خیلی دوست دارم همه وب های مورد علاقه ام رو بخونم . تعداد زیادی اش رو save می کنم اما همونها رو هم به تدریج میرسم بخونم بنابراین هرکسی معمولا تعدادی وبلاگ ثابت تو لیستش داره که سعی می کنه از اونها استفاده کنه . مثلا من از یکی از همین وبلاگهای ثابتم که به شما لینک داده بود اومدم اینجا . … در مجموع حق با شماست اما یه قسمت کوچولوی حق هم پیش ماست (: مرسی از مطلبتون . خوش باشید .
به توصیه یکی ازدوستان وارد این وبلاگ شدم .ازاین پست و نظرات مطرح شده آموختم .به ویژه با نظر mr.xدرخصوص وبلاگ نویسی جمعی موافقم واعلام آمادگی میکنم.